بزرگ داشتن، کسی راگرامی داشتن، احترام کردن احترام تعظیم .
لغت نامه دهخدا
بزرگ داشت. [ ب ُ زُ ] ( مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) احترام. تعظیم. تجلیل. اعزاز. تبجیل. تکریم. تفخیم. تعزیز به. حرمت. اعظام. تعظیم به. توقیر. اکرام. ( یادداشت بخط دهخدا ) : دو بدر صومعه من آمدند و من از بهر بزرگداشت ایشان برخاستم و در باز کردم. ( اسکندرنامه نسخه سعید نفیسی ). و گفت از بزرگداشت خدای تعالی یکی آنست که در بیماری گله نکنی. ( کیمیای سعادت ). و چنین مرد زود، زود بدست نیامد که دلها و چشمها همه بحشمت و بزرگداشت او آکنده است. ( آثارالوزراء ). و از بزرگداشت او درویشان را چنان نقل کنند که در مجلس اودرویشان چون امیران بودند. ( تذکرة الاولیاء عطار ).
فرهنگ عمید
بزرگ داشتن، کسی را گرامی داشتن، احترام کردن.
پیشنهاد کاربران
اجلال
در جدولم یاد بود را نوشتم.
اکرام
commemoration of death of somebody بزرگداشت رحلت یا فوت کسی