کلمه جو
صفحه اصلی

منحرف کردن


مترادف منحرف کردن : به بیراهه کشاندن، گم راه کردن، از راه به در بردن

برابر پارسی : گمراه کردن، گرداندن، بیراه کردن

فارسی به انگلیسی

avert, deflect, deprave, deviate, divert, pervert, shunt, turn, warp

فارسی به عربی

اعصر , اعوجاج , انحرف , انحناء , تفاد , حول , غریب

مترادف و متضاد

shunt (فعل)
از میان بردن، منحرف کردن، کنار گذاشتن، تغییر جهت دادن، ترن را به خط دیگری انداختن

alienate (فعل)
بیگانه کردن، انتقال دادن، منحرف کردن

avert (فعل)
بیگانه کردن، منحرف کردن، گردانیدن، گذراندن، دفع کردن، بیزار کردن، بر گرداندن

divert (فعل)
منحرف کردن، معطوف داشتن

deflect (فعل)
منحرف کردن، کج کردن، شکستن، منکسر کردن

swerve (فعل)
منحرف کردن، عدول کردن، کج شدن، طفره زدن، منحرف شدن

bend (فعل)
منحرف کردن، کوشش کردن، برگشتن، خم شدن، تعظیم کردن، خم کردن، خمیدن، کج کردن، دولا کردن، بذل مساعی کردن

call off (فعل)
منحرف کردن، صرف نظر کردن

warp (فعل)
منحرف کردن، تاب برداشتن، تاب دار کردن

wring (فعل)
منحرف کردن، پیچاندن، فشردن، چلاندن، به زور گرفتن، انتزاع کردن

pervert (فعل)
منحرف کردن، گمراه شدن، از راه راست بدر کردن

به‌بیراهه کشاندن، گم‌راه کردن، از راه به در بردن


پیشنهاد کاربران

detour به معنای از راه فرعی رفتن یا منحرف شدن است


با یاد او
هیچ کس حق ندارد به هر دلیلی انسان یا حیوانی را منحرف کند و او را به پستی سوق دهد.
هیچ کس حق ندارد برای رهایی از مجازات، گناه خود را به گردن دیگری بیندازد یا گناه و یا مجازات خویش را به انسان یا حیوان دیگری بفروشد. که این کارها، کارهای پست به حساب می آیند.
هر کس باید مسولیت کارهای خویش را به گردن بگیرد که غیر از این امکان ادامه مسیر مستقیم برای جامعه وجود ندارد.
نمی شود که کسی برای اینکه از مجازات رهایی یابد گناه خویش را به فرد دیگری بفروشد. به فردی که احتمالا ناآگاه است و احتمالا از نسل های جوان و کودک جامعه است و قرار است آینده این جامعه را بسازد حال پیرمرد یا پیرزنی که قرار است سه روز دیگر بمیرد بخواهد کودکی را فریب داده و گناه و مجازات خود را به آن کودک بفروشد که نهایتا جامعه هیچ وقت از گناه پاک نشود. که این گناهی بس بزرگتر و زشت تر است.

وُریباندَن.


کلمات دیگر: