کلمه جو
صفحه اصلی

مطالعه


مترادف مطالعه : خواندن، قرائت، بررسی، پژوهش، تتبع، تحقیق، دراست

برابر پارسی : بررسی، پژوهش، خواندن، خوانش، نگرش

فارسی به انگلیسی

study, perusal, consideration, review, reading, studying

study, studying, perusal, consideration


review, study, reading


فارسی به عربی

دراسة , قراءة

مترادف و متضاد

study (اسم)
تحصیل، بررسی، مطالعه، درس، اتاق مطالعه، غور و بررسی، موضوع تحصیلی

etude (اسم)
قطعهء موسیقی کوتاه، مطالعه

reading (اسم)
مطالعه، قرائت

perusal (اسم)
مطالعه

خواندن، قرائت


بررسی، پژوهش، تتبع، تحقیق


دراست


۱. خواندن، قرائت
۲. بررسی، پژوهش، تتبع، تحقیق
۳. دراست


فرهنگ فارسی

اطلاع یافتن ازچیزی باادامه نظردر آن، خواندن کتاب یانوشته دیگرودقت کردن در آن ، بررسی
۱ - ( مصدر ) بدقت نگریستن در چیزی برای و قوف بدان . ۲ - خواندن کتاب یا نوشتهای و فهمیدن آن . ۳ - نگرش در چیزی برای و قوف بدان : آن یافتی است در غفلت ناخواسته در آمده ... در مشاهد. قریب و مطالع. جمع افروخته. ۴ - ( اسم ) قرائت نوشتهای برای درک آن . ۵ - توفیقاتی که ازطرف حق تعالی عارفان را دست دهد .
طلاع واقف گردیدن

فرهنگ معین

(مُ لِ عِ یا لَ عَ ) [ ع . مطالعة ] (مص م . ) ۱ - نگاه کردن به چیزی برای اطلاع یافتن از آن . ۲ - خواندن کتاب یا هر نوشتة دیگر. ج . مطالعات .

لغت نامه دهخدا

مطالعه. [ م ُ ل َ ع َ / ل ِ ع ِ ] ( از ع ، اِمص ) نگریستن به هر چیز برای واقف شدن به آن و تأمل و تفکر و اندیشه. نظر به دقت. ( ناظم الاطباء ). فرهنگستان ایران بجای این کلمه «بررسی » را پذیرفته است : بازرگان از مطالعه ضیعت و معامله و تجارت بازگشت. ( سندبادنامه ص 157 ). چون به بست رسید به مطالعه اعمال و تجدید عهد احوال رعیت مشغول شد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 407 ). ملک را خیال مطالعه جمال لیلی در دل آمد تا چه صورت است که موجب چندین فتنه است. ( گلستان ).
- مطالعه نفس ؛ فرورفتن در خود. مشاهده درون. بررسی معرفت بوسیله خود معرفت. و رجوع به لاروس و روانشناسی از لحاظ تربیت تألیف دکتر سیاسی شود.
|| به اندیشه خواندن نامه ای را بی آواز. مرور کردن کتابتی به چشم بی آواز خواندن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). قرائت. مطالعه کتاب ، خواندن کتاب. ( ناظم الاطباء ) : و معلوم است که مطالعه کتب و گزیدن سخنها و شرح دادن... در میان این زحمت ممکن نباشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). پدر منزوی گشت و ملک بدو بازگذاشت و به مطالعه کتب و مجالست اهل ادب پرداخت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 337 ). || ( اِ ) مکتوب. مرقومه. نامه. صاحب فلان بداند که مطالعه او رسید و بر رأی ما عرضه کردند. ( عتبةالکتبه ). گفت که [ ابوالمعالی هبةاﷲ ] در سال گذشته مطالعه به امیرالمؤمنین نوشتم مشتمل بر اینکه امسال سعی نمودم و ارتفاعات را ضبط کردم. دوازده هزار حاصل شد. ( تجارب السلف ). [ خلیفه ] آن مطالعه را جوابی فرمود مشتمل بر نوازش. ( تجارب السلف ). مطالعه دیگر به امیرالمؤمنین نوشتم و مقدار حاصل بنمودم خلیفه جواب مطالعه فرمود مشتمل بر استمالت. ( تجارب السلف ). || ( اصطلاح عرفانی ) عبارت از توفیقات حق تعالی مرعارفین راست. ( اصطلاحات شاه نعمت اﷲ ) ( ازفرهنگ مصطلحات عرفا ). توفیقات حق بدون طلب و سؤال در حق عارفان که تحمل بار سنگین خلافت را کرده اند، درآنچه به حوادث کون باز گردد. ( از تعریفات جرجانی ). و رجوع به مطالعت و مطالعة شود.

مطالعة. [ م ُ ل َ ع َ ] (ع مص ) طِلاع . واقف گردیدن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (المصادر زوزنی ) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || به چیزی نگریستن برای وقوف یافتن بر آن . (آنندراج ). پیوسته در چیزی نگریستن . (تاج المصادر بیهقی ). || چیزی به کسی نوشتن تا واقف گردد. (منتهی الارب ) (از المصادر زوزنی ) (از تاج المصادر بیهقی ). || ظاهر کردن حال را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به مطالعت و مطالعه شود.


فرهنگ عمید

۱. اطلاع یافتن از چیزی با ادامۀ نظر در آن.
۲. خواندن کتاب یا نوشتۀ دیگر و دقت کردن در آن.
۳. بررسی.

فرهنگ فارسی ساره

خواندن، بررسی، پژوهش، خوانش


پیشنهاد کاربران

واژه های اطلاع و مطالعه ریشه ایرانی دارند و ایتلا در زبان اوستایی با همین معنی بکار میرود

خوانش


در زبان اوستایی واژه ای ie به معنای دانش ( همخانواده باidein =دیدن و eidenai =دانستن در یونانی ) و در زبان پهلوی ات et به معنای خیال اندیشه و واژه لا lā ( را←لا=درخشان ) به معنای روشن - درخشان است که روی هم به شکل ایتلا به معنای روشن نمودن ذهن و نورتاباندن به اندیشه درمیایند همانطور که در زبان فنلاندی واژه ajatella ایتل له و ajattelu ایتلو را در معنای فکر think به کار می برند. ریشه ات به شکل ت در لغت کوردی تێگه یاندن ‎t�geyandin به معنای اطلاع inform به کار رفته است و واژه لا همریشه با لامع=لامه و لامپ و چراغ لامپا است.

عرب از ریشه فرضی طلع واژگان مطلع و مطالعه را جعل کرده است زیرا چسباندن ع به آخر واژگان ایرانی روش آشنای عرب برای جعل واژه است مانند شرو - ع و دف - ع و طلو - ع و من - ع و قط - ع و شیو - ع و بل - ع و . . .

《 پارسی را پاس بِداریم》
مُطالِعه
واژه ای اَرَبی با ریشه یِ اَرَبیده شده یِ طَلَعَ دَر ریختارِ مُفاعِله مانَندِ : مُصاحِبه ، مُناظِره ، مُقابِله ، مُعامِله. . .
سِتاکِ طَلَعَ هَم ریشه با طَلا یا تَلا اَست وَ تَلا دَر زَبانِ اَرَبی " ذَهَب " گُفته می شَوَد که واژه هایی اَز آن بَرساخته شُده اَست : مَذهَب ، تَذهیب. . .
ریختارِ مفاعِله : دو نِپَرد ( نَفَر ) دَر کاری دَست دارَند مانَندِ : مُعامِله : ۱ - داد وُ ۲ - سِتَد
اَگَر ریشه یِ طَلَعَ را به پارسی بَرگَردانده و اَز آن گَرته بَرداری شَوَد بایَد تَل گُفته شَوَد وَ به چِهر کارپایه
" تَلیدن یا تَلاندَن " وَ بَرایِ آسان تَر کَردَن گویِش می تَوان واتِ سِیُمی به آن اَفزود :
تَلبیدَن / تَلویدَن / تَلپیدَن . . .
مُطالِعه دَر زَبانِ اَرَبی این اَست که چیزی بَرای دو پَرد ( فَرد ) روشَن شُدَن .
هَمه یِ واژه هایی که دَر زَبان اَرَبی اَز ریشه یِ طَلَعَ بَرساخته شُده اَند مینه یِ روختَن ، روزیدَن و روشَن کَردَن می دَهَند :اِطِّلاع ، مُطَّلِع ، مُطالِعه ، طُلوع ، طَلیعه ، طالِع
پِیمیده ها یا فَهمیده هایِ ( مَفاهیم ) مُطالِعه دَر پارسی
۱ - خانِش ( خوانِش )
۲ - بَررِسی

‏هوخواندن = مطالعه کردن
هوخوانش = مطالعه

{هوخواندن: پیشوند �هو� ( به معنای خوب ) خواندن}

‎#پیشنهاد_شخصی


کلمات دیگر: