کلمه جو
صفحه اصلی

اصاله

عربی به فارسی

اعتبار , سنديت , صحت , ابتکار , اصالت


فرهنگ فارسی

از طرف خود از جانب خود مقابل وکاله .
اصلی شدن . با اصل و بیخ و ریشه گردیدن درخت و ثابت و راسخ شدن بیخ آن . یا با اصل شدن مرد .

لغت نامه دهخدا

( اصالةً ) اصالةً. [ اَ ل َ تَن ْ ] ( ع ق ) از طرف خود و از جانب خود. مقابل وکالةً. ( ناظم الاطباء ). از سوی خود. اصلی و بدون نیابت از کسی. ( فرهنگ نظام ).

اصالة. [ اَ ل َ ] (ع مص ) اصلی شدن . (زوزنی ). با اصل و بیخ و ریشه گردیدن درخت و ثابت و راسخ شدن بیخ آن . || بااصل شدن مرد. (ناظم الاطباء). نژاده شدن . اصلی شدن . (زوزنی ). || خلیفه ٔ ثابت رأی گردیدن . (ناظم الاطباء). || محکم رأی شدن . (تاج المصادر بیهقی ). نیکو شدن رأی کسی . (ناظم الاطباء).
- اصالةالرأی ؛ نیکویی آن .
و رجوع به اصالت شود.



کلمات دیگر: