بی تربیت . فسار گسیخته
افسار گسسته
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
افسارگسسته. [ اَ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) بی تربیت. خلیعالعذار. لاابالی. فسارگسیخته. بی بندوبار. فسارآخته. دهنه سرخود. خودکامه. افسارگسیخته. ( یادداشت مؤلف ).
پیشنهاد کاربران
رها شده،
از عرف خارج شده
بی بندبار
از عرف خارج شده
بی بندبار
کلمات دیگر: