کلمه جو
صفحه اصلی

افزون شدن

فارسی به انگلیسی

to be increased, to grow

فرهنگ فارسی

برکت زیادت ازدیاد

لغت نامه دهخدا

افزون شدن. [ اَ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) برکت. زیادت. ازدیاد. نماء. نمو. تمزن. ( یادداشت دهخدا ). توریم. ارباء. اکرا. اردا. تدریف. ( تاج المصادر بیهقی ). ازدیاد. ( المصادر زوزنی ). تشفیه. انفشاغ. تطاول. تمزن. کور. شِف . شَف . شفه. ( منتهی الارب ) :
گر بپیری دانش بدگوهران افزون شدی
روسیه تر نیستی هر روز ابلیس لعین.
منوچهری.
که ز کشتن شمع جان افزون شود
لیلیت از صبر چون مجنون شود.
مولوی.
گر بگویم وین بیان افزون شود
خود جگر چه بْوَد که که ها خون شود.
مولوی.
خداوندا گر افزائی بدین حکمت که بخشیدن
مرا افزون شود بی آنکه ازملک تو کم گردد.
سعدی.

پیشنهاد کاربران

علاوه شدن

زید

نما


کلمات دیگر: