کلمه جو
صفحه اصلی

خشی

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - کبود رنگ . ۲ - سیاه رنگ.
گیاه خشک

لغت نامه دهخدا

خشی. [ خ َ ] ( اِ ) چیزی که سفیدی آن بینهایت باشد یعنی سپید سپید. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). || خشینه ، سیاه تیره رنگ و به کبودی مایل. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ).

خشی. [ خ َ / خ ِش ْی ] ( ع مص ) ترسیدن. خشاء. ( منتهی الارب ). رجوع به خشاء دراین لغت نامه شود.

خشی. [ خ َش ْی ] ( ع ص ) هراسان. ترسان. ( منتهی الارب ) ( از لسان العرب ) ( از تاج العروس ) ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) گیاه خشک. ( ناظم الاطباء ).

خشی. [ خ َ شی ی ] ( ع اِ ) گیاه خشک. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ).

خشی . [ خ َ ] (اِ) چیزی که سفیدی آن بینهایت باشد یعنی سپید سپید. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || خشینه ، سیاه تیره رنگ و به کبودی مایل . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء).


خشی . [ خ َ / خ ِش ْی ] (ع مص ) ترسیدن . خشاء. (منتهی الارب ). رجوع به خشاء دراین لغت نامه شود.


خشی . [ خ َ شی ی ] (ع اِ) گیاه خشک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (از تاج العروس ).


خشی . [ خ َش ْی ] (ع ص ) هراسان . ترسان . (منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (اقرب الموارد). || (اِ) گیاه خشک . (ناظم الاطباء).


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی خَشِیَ: ترسید(ازخشیت به معنای تاثر قلبی است از چیزی که انسان از اتفاق افتادن آن ترس دارد البته تاثری که همراه با اهمیت باشد ، یعنی آن امر در نظر انسان امری عظیم و خطری بزرگ جلوه کند . )
معنی عَنَتَ: جهد -شدت - هلاکت (کلمه عنت به معنای جهد و شدت و هلاکت میآید ، و گویا مراد از در عبارت"ذَ ٰلِکَ لِمَنْ خَشِیَ ﭐلْعَنَتَ مِنْکُمْ " آن زنا است ، که نتیجه وقوع انسان در مشقت تجرد و شهوت نکاح است ، و خود مایه هلاک آدمی است ، و چون در زنا هم معنای جهد خوا...
ریشه کلمه:
خشی (۴۸ بار)

گویش مازنی

/Kheshi/ خویشی – فامیلی & خوشی – خوشحالی

خویشی – فامیلی


خوشی – خوشحالی



کلمات دیگر: