کلمه جو
صفحه اصلی

بیضاوی

فرهنگ فارسی

یوسف ابن علی بن عبدالله بن یحیی بیضاوی مقری صوفی ملقب به ابو یعقوب ٠

لغت نامه دهخدا

بیضاوی. [ ب َ ] ( ص نسبی ) منسوب است به بیضا که شهری است از شهرهای فارس و جمعی کثیر از دانشمندان منسوب به این دیارند. ( از انساب سمعانی ). رجوع به بیضا شود.

بیضاوی. [ ب َ ] ( اِخ ) ابوبکر محمدبن احمدبن عبداﷲ اسحاق مقری. یکی از قراء فارس متوفی بسال 393 هَ. ق. است. ( از معجم البلدان ).

بیضاوی. [ ب َ ] ( اِخ ) احمدبن محمدبن بهنور ابوبکر بیضاوی ملقب به بلبل صوفی از اصحاب ابوالازهربن حیان. وی در اصفهان از ابوعبداﷲ جرجانی و ابوبکربن مردویه حدیث شنید و به عراق و شام رفت و در شیراز به سال 455 هَ. ق. درگذشت وجنازه او را به بیضاء بردند. ( از معجم البلدان ).

بیضاوی. [ ب َ ] ( اِخ ) بغدادی ، حسین بن منصور بیضاوی معروف به حلاج. رجوع به حلاج حسین بن منصور شود.

بیضاوی. [ ب َ ] ( اِخ ) علی بن الحسین بن عبداﷲبن ابراهیم ابوالحسن الصوفی معروف به کردی بیضاوی. ( از معجم البلدان ).

بیضاوی. [ ب َ ] ( اِخ ) قاضی ابوالحسن محمدبن القاضی ابوعبداﷲ محمدبن عبداﷲبن احمدبن محمد بیضاوی. فقیه شافعی ، داماد ابوالطیب طبری که مدتی قاضی کرخ دربغداد بوده است. وی در سال 392 هَ. ق. متولد شد و به سال 468 هَ. ق. وفات یافت. ( از معجم البلدان ).

بیضاوی. [ ب َ ] ( اِخ ) قاضی ناصرالدین عبداﷲبن امام الدین عمربن فخرالدین محمدبن صدرالدین علی الشافعی البیضاوی مکنی به ابوسعید. از مردم بیضای فارس و صاحب تفسیر معروف موسوم به انوارالتنزیل و اسرارالتأویل و مشهور به تفسیر بیضاوی است و پس از تفسیر کشاف هیچیک از تفاسیر مانند آن مورد توجه واقع نگشته است و نزدیک پنجاه حاشیه و تعلیقه بر آن نوشته اند. و دیگر کتابی در تاریخ بفارسی تصنیف کرده موسوم به نظام التواریخ از آغاز جهان تا غلبه مغول بطور اختصار. دیگر از کتب او منهاج است در اصول و شرح آن و شرح مختصر ابن حاجب در اصول ، شرح منتخب امام فخر رازی و شرح مطالع در منطق ، ایضاح در اصول دین و غایةالقصوی در فقه و طوالع در کلام و شرح کافیه ابن حاجب و شرح مصابیح بغوی و شرح فصول خواجه نصیرالدین طوسی و منتهی المنی فی شرح اسمأاﷲ الحسنی. بیضاوی در علوم معقول و منقول هر دو بارع بود و از معاصران اباقاخان و ارغون خان بوده است. گویند بیضاوی چون از منصب قضاء شیراز معزول گردید برای اعاده آن منصب به تبریز رفت اما با آنکه مورد توجه اولیای دولت و علمای آنجا شد به مقصود خود نائل نگردید و بدانجا درگذشت و گفته اند منصب قضا بار دیگر به او داده شداما او بنصیحت یکی از مشایخ صوفیه بنام محمد کتختائی از قبول آن امتناع ورزید. در تاریخ وفات او اختلاف عجیبی است بعضی در 685 هَ. ق. و بعضی در 691 هَ. ق. و روضات از کشکول شیخ بهایی و حبیب السیر از یافعی 692 هَ. ق. را نیز روایت کرده اند و «ریو» در فهرست عربی از دو مأخذ دیگر سال 716 هَ. ق. را نیز روایت و این قول را گویا اختیار نموده است و از حمداﷲ مستوفی نیز نقل میکند که بعد از سنه 710 هَ. ق. وفات نموده است. شیرازنامه ( ص 136 ) وفات او را در سنه 708 هَ. ق. نوشته است. مدفن وی در چرنداب تبریز می باشد. رجوع به روضات الجنات ص 454، بغیةالوعاة سیوطی ص 286، طبقات السبکی ج 5 ص 59، طبقات الاسدی ص 65، مفتاح السعادة ج 1 ص 436، معجم المطبوعات العربیة ص 616، 618، تاریخ گزیده صص 8 - 811 ، از سعدی تا جامی ص 71، 123، اعلام زرکلی ج 1 ص 160 و ج 2 ص 571 ، لباب الالباب ج 1ص 377، شدالازار، فرهنگ ایران باستان ص 202، قاموس الاعلام ترکی ج 2 ، نامه دانشوران ج 4 ص 125 و کشف الظنون ، نزهةالقلوب ص 123، مقالات الشعراء ( حاشیه ) ص 245، شذرات الذهب ج 5 ص 392، 393، و دائرةالمعارف اسلامی و نیز رجوع به ناصرالدین عبداﷲ... در این لغتنامه شود.

بیضاوی . [ ب َ ] (اِخ ) ابوبکر محمدبن احمدبن عبداﷲ اسحاق مقری . یکی از قراء فارس متوفی بسال 393 هَ . ق . است . (از معجم البلدان ).


بیضاوی . [ ب َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن بهنور ابوبکر بیضاوی ملقب به بلبل صوفی از اصحاب ابوالازهربن حیان . وی در اصفهان از ابوعبداﷲ جرجانی و ابوبکربن مردویه حدیث شنید و به عراق و شام رفت و در شیراز به سال 455 هَ . ق . درگذشت وجنازه ٔ او را به بیضاء بردند. (از معجم البلدان ).


بیضاوی . [ ب َ ] (اِخ ) بغدادی ، حسین بن منصور بیضاوی معروف به حلاج . رجوع به حلاج حسین بن منصور شود.


بیضاوی . [ ب َ ] (اِخ ) علی بن الحسین بن عبداﷲبن ابراهیم ابوالحسن الصوفی معروف به کردی بیضاوی . (از معجم البلدان ).


بیضاوی . [ ب َ ] (اِخ ) قاضی ابوالحسن محمدبن القاضی ابوعبداﷲ محمدبن عبداﷲبن احمدبن محمد بیضاوی . فقیه شافعی ، داماد ابوالطیب طبری که مدتی قاضی کرخ دربغداد بوده است . وی در سال 392 هَ . ق . متولد شد و به سال 468 هَ . ق . وفات یافت . (از معجم البلدان ).


بیضاوی . [ ب َ ] (اِخ ) قاضی ناصرالدین عبداﷲبن امام الدین عمربن فخرالدین محمدبن صدرالدین علی الشافعی البیضاوی مکنی به ابوسعید. از مردم بیضای فارس و صاحب تفسیر معروف موسوم به انوارالتنزیل و اسرارالتأویل و مشهور به تفسیر بیضاوی است و پس از تفسیر کشاف هیچیک از تفاسیر مانند آن مورد توجه واقع نگشته است و نزدیک پنجاه حاشیه و تعلیقه بر آن نوشته اند. و دیگر کتابی در تاریخ بفارسی تصنیف کرده موسوم به نظام التواریخ از آغاز جهان تا غلبه ٔ مغول بطور اختصار. دیگر از کتب او منهاج است در اصول و شرح آن و شرح مختصر ابن حاجب در اصول ، شرح منتخب امام فخر رازی و شرح مطالع در منطق ، ایضاح در اصول دین و غایةالقصوی در فقه و طوالع در کلام و شرح کافیه ٔ ابن حاجب و شرح مصابیح بغوی و شرح فصول خواجه نصیرالدین طوسی و منتهی المنی فی شرح اسمأاﷲ الحسنی . بیضاوی در علوم معقول و منقول هر دو بارع بود و از معاصران اباقاخان و ارغون خان بوده است . گویند بیضاوی چون از منصب قضاء شیراز معزول گردید برای اعاده ٔ آن منصب به تبریز رفت اما با آنکه مورد توجه اولیای دولت و علمای آنجا شد به مقصود خود نائل نگردید و بدانجا درگذشت و گفته اند منصب قضا بار دیگر به او داده شداما او بنصیحت یکی از مشایخ صوفیه بنام محمد کتختائی از قبول آن امتناع ورزید. در تاریخ وفات او اختلاف عجیبی است بعضی در 685 هَ . ق . و بعضی در 691 هَ . ق . و روضات از کشکول شیخ بهایی و حبیب السیر از یافعی 692 هَ . ق . را نیز روایت کرده اند و «ریو» در فهرست عربی از دو مأخذ دیگر سال 716 هَ . ق . را نیز روایت و این قول را گویا اختیار نموده است و از حمداﷲ مستوفی نیز نقل میکند که بعد از سنه ٔ 710 هَ . ق . وفات نموده است . شیرازنامه (ص 136) وفات او را در سنه ٔ 708 هَ . ق . نوشته است . مدفن وی در چرنداب تبریز می باشد. رجوع به روضات الجنات ص 454، بغیةالوعاة سیوطی ص 286، طبقات السبکی ج 5 ص 59، طبقات الاسدی ص 65، مفتاح السعادة ج 1 ص 436، معجم المطبوعات العربیة ص 616، 618، تاریخ گزیده صص 8 - 811 ، از سعدی تا جامی ص 71، 123، اعلام زرکلی ج 1 ص 160 و ج 2 ص 571 ، لباب الالباب ج 1ص 377، شدالازار، فرهنگ ایران باستان ص 202، قاموس الاعلام ترکی ج 2 ، نامه ٔ دانشوران ج 4 ص 125 و کشف الظنون ، نزهةالقلوب ص 123، مقالات الشعراء (حاشیه ) ص 245، شذرات الذهب ج 5 ص 392، 393، و دائرةالمعارف اسلامی و نیز رجوع به ناصرالدین عبداﷲ... در این لغتنامه شود.


بیضاوی . [ ب َ ] (اِخ ) محمدبن علی بن الحسین ابوعبداﷲ السلمی بیضاوی . (معجم البلدان ).


بیضاوی . [ ب َ ] (اِخ ) یوسف بن علی بن عبداﷲبن یحیی بیضاوی مقری صوفی ملقب به ابویعقوب . (معجم البلدان ).


بیضاوی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب است به بیضا که شهری است از شهرهای فارس و جمعی کثیر از دانشمندان منسوب به این دیارند. (از انساب سمعانی ). رجوع به بیضا شود.


دانشنامه عمومی

بیضاوی ممکن است اشاره به یکی از موارد زیر داشته باشد:
ناصرالدین عبدالله بیضاوی، از قضات و افاضل قرن هفتم هجری
ابوالمجد بیضاوی، یکی از پزشکان فارس در قرن پنجم هجری قمری
بابا رکن الدین بیضاوی، از بزرگان مشایخ عرفان و علمای قرن هشتم هجری
ابن مقله ، مبتکر و مبدع خطوط مختلف و وزیر عباسیان
تفسیر بیضاوی، یکی از تفاسیر قرآن به تالیف ناصرالدین عبدالله بیضاوی در قرن هفتم هجری و به زبان عربی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بیضاوی (ابهام زدایی). بیضاوی ممکن است اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: • بابا رکن الدین مسعود بن عبدالله بیضاوی شیرازی، عارف سالک و عابد زاهد، از عرفای بزرگ قرن هشتم هجری• عبدالله بن عمر بیضاوی شیرازی، قاضی، فقیه شافعی، مفسر و متکلم اشعری در سده های ۷ و ۸ ق/۱۳ و ۱۴م• بهروز بیضاوی، متخلّص به «بیضا» از شعرای معاصر اصفهان
...


کلمات دیگر: