کلمه جو
صفحه اصلی

ابدالی

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به ابدال . ۱ - سمت و صفت ابدال فقر ترک وارستگی . ۲ - ظرافت و تمسخر .
از طوایف افغانستان

لغت نامه دهخدا

ابدالی. [ اَ ] ( ص نسبی ) منسوب به ابدال. || ( حامص ) سمت و صفت ابدال. فقر. ترک. وارستگی.

ابدالی. [ اَ ] ( حامص ) در بعض لغت نامه های فارسی از قبیل بهار عجم این صورت را آورده و با استشهاد بغزالی مشهدی و شفائی تخلصی بدان معنی ظرافت و تمسخر داده اند.

ابدالی. [ اَ ] ( اِخ ) از طوائف افغانستان. در زمان نادرشاه در حوالی هرات منزل داشتند و نادرشاه آنان را ازسرحد ایران کوچ داده نزدیک قندهار مسکن گرفتند و درسال 1160 هَ.ق. یکی از بزرگان این طائفه موسوم به احمدخان به پادشاهی تمام افغانستان و قسمتی از هندوستان نائل آمد و او به دُرِّ دوران معروف گردیده تمام طائفه ابدالی به دُرّانی موسوم شدند. امرای افغانستان از زمان قتل نادرشاه که استقلال یافتند تا سال 1257 هَ.ق. از این طائفه بودند و وزیر از طائفه بارکزائی که رقیب ابدالی بود تعیین میشد تا بدین سال دوست محمدخان از طائفه بارکزائی بر تخت سلطنت دست یافت و حکومت سلسله ابدالی یا دُرّانی را منقرض کرد.

ابدالی . [ اَ ] (اِخ ) از طوائف افغانستان . در زمان نادرشاه در حوالی هرات منزل داشتند و نادرشاه آنان را ازسرحد ایران کوچ داده نزدیک قندهار مسکن گرفتند و درسال 1160 هَ .ق . یکی از بزرگان این طائفه موسوم به احمدخان به پادشاهی تمام افغانستان و قسمتی از هندوستان نائل آمد و او به دُرِّ دوران معروف گردیده تمام طائفه ٔ ابدالی به دُرّانی موسوم شدند. امرای افغانستان از زمان قتل نادرشاه که استقلال یافتند تا سال 1257 هَ .ق . از این طائفه بودند و وزیر از طائفه ٔ بارکزائی که رقیب ابدالی بود تعیین میشد تا بدین سال دوست محمدخان از طائفه ٔ بارکزائی بر تخت سلطنت دست یافت و حکومت سلسله ٔ ابدالی یا دُرّانی را منقرض کرد.


ابدالی . [ اَ ] (حامص ) در بعض لغت نامه های فارسی از قبیل بهار عجم این صورت را آورده و با استشهاد بغزالی مشهدی و شفائی تخلصی بدان معنی ظرافت و تمسخر داده اند.


ابدالی . [ اَ ] (ص نسبی ) منسوب به ابدال . || (حامص ) سمت و صفت ابدال . فقر. ترک . وارستگی .


دانشنامه آزاد فارسی

اَبدالی
قبیلۀ بزرگ افغان، از قبایل پشتون، مرکب از صدها طایفه و تیره، ساکن ولایت قندهار و اطراف رودخانۀ ترنک و بعضی نواحی هرات. جمعیت این قبیله در سال های سلطنت محمد نادرشاه، بیش از ۱۵ هزار خانوار بود. ییلاق چادرنشینان ابدالی در حوالی بادغیس و قشلاق آنان در اسفزار و بعضی توابع هرات بود. حکومت هرات از ۱۱۱۶ تا ۱۱۲۹ق در اختیار عبدالرحمان ابدالی فرزند حیات سلطان و پسرش اسدالله خان ابدالی بود. این هر دو به دست محمود افغان کشته شدند. نادرشاه پس از تصرف افغانستان چندهزار نفر از جوانان ابدالی را به سپاه خود وارد کرد. پس از قتل نادر بسیاری از ابدالیان به رهبری احمدخان فرزند محمدزمان خان ابدالی به هرات بازگشتند و عده ای به رهبری اعظم خان ابدالی در ایران باقی ماندند. احمدخان در قندهار به سلطنت افغانستان منصوب شد. سلسلۀ او در ۱۲۵۸ ق/۱۸۴۲ م با همکاری دوست محمدخان بارکزایی و ارتش انگلیس برافتاد. نیز ← درّانی


کلمات دیگر: