کلمه جو
صفحه اصلی

قزل حصار

فرهنگ فارسی

دهی از دهستان نوده چناران بخش حومه شهرستان بجنورد که در ۴۲ هزار گزی جنوب خاوری بجنورد و ۴ هزار گزی جنوب جاده قدیم قوچان بجنورد واقع است . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیر است .

لغت نامه دهخدا

قزل حصار. [ ق ِ زِ ح ِ ] (اِخ ) دهی ازدهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان واقع در 40 هزارگزی جنوب قصبه ٔ رزن و کنار رودخانه ٔ قره چای . موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن سردسیری مالاریایی است . سکنه ٔ آن 135 تن . آب آن از رودخانه ٔ قره چای و محصول آن غلات دیمی ، لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


قزل حصار. [ ق ِ زِ ح ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان رادکان بخش حومه ٔ شهرستان مشهد در 76 هزارگزی شمال باختری مشهد و 2 هزارگزی جنوب راه عمومی مشهد. موقع جغرافیایی آن جلگه ای و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 466 تن .آب آن از قنات و محصول آن غلات . شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


قزل حصار. [ ق ِ زِ ح ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان نوده چناران بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد که در 42 هزارگزی جنوب خاوری بجنورد و 4 هزارگزی جنوب جاده ٔ قدیم قوچان به بجنورد واقع است . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیری است . سکنه ٔ آن 225 تن . آب آن از چشمه و قنات ومحصول آن غلات ، بنشن . شغل اهالی زراعت و مالداری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


قزل حصار. [ ق ِ زِ ح ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان یوسف آباد پائین جام بخش تربت جام شهرستان مشهد در 18 هزارگزی جنوب خاوری تربت جام و سر راه شوسه ٔ نظامی تربت جام جنت آباد. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 291 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، پنبه ، زیره . شغل اهالی زراعت و مالداری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


قزل حصار. [ ق ِ زِ ح ِ] (اِخ ) دهی جزء دهستان اشتهارد بخش کرج شهرستان تهران واقع در 50 هزارگزی باختر کرج ، کنار راه کرج به اشتهارد. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 70 تن . آب آن از قنات لب شور و محصول آن غلات ، صیفی ، لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه ماشین رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).


قزل حصار. [ ق ِ زِ ح ِ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان اشتهارد بخش کرج شهرستان تهران واقع در 50 هزارگزی باختر کرج ، کنار راه کرج به اشتهارد. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است. سکنه آن 70 تن. آب آن از قنات لب شور و محصول آن غلات ، صیفی ، لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه ماشین رو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).

قزل حصار. [ ق ِ زِ ح ِ ] ( اِخ ) دهی ازدهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان واقع در 40 هزارگزی جنوب قصبه رزن و کنار رودخانه قره چای. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن سردسیری مالاریایی است. سکنه آن 135 تن. آب آن از رودخانه قره چای و محصول آن غلات دیمی ، لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

قزل حصار. [ ق ِ زِ ح ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان یوسف آباد پائین جام بخش تربت جام شهرستان مشهد در 18 هزارگزی جنوب خاوری تربت جام و سر راه شوسه نظامی تربت جام جنت آباد. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است. سکنه آن 291 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات ، پنبه ، زیره. شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

قزل حصار. [ ق ِ زِ ح ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان رادکان بخش حومه شهرستان مشهد در 76 هزارگزی شمال باختری مشهد و 2 هزارگزی جنوب راه عمومی مشهد. موقع جغرافیایی آن جلگه ای و هوای آن معتدل است. سکنه آن 466 تن.آب آن از قنات و محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

قزل حصار. [ ق ِ زِ ح ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان نوده چناران بخش حومه شهرستان بجنورد که در 42 هزارگزی جنوب خاوری بجنورد و 4 هزارگزی جنوب جاده قدیم قوچان به بجنورد واقع است. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیری است. سکنه آن 225 تن. آب آن از چشمه و قنات ومحصول آن غلات ، بنشن. شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

دانشنامه عمومی

قزل حصار ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
قزل حصار (تربت جام)
قزل حصار (چناران)
قزل حصار (کرج)
قزل حصار (نظر آباد)
قزل حصار (همدان)

پیشنهاد کاربران

محلی در حومه شهر کرج به عنوان زندان و ندامتگاه از آن استفاده میشود

نام تپه ای در نزدیکی شهر کیان استان چهارمحال و بختیاری است که محل گردش سیزده نوروز مردمان کیان قدیم ( شهرک سابق ) بوده است.

به معنای طلای دیوارکشیده میباشد ، طلا در حصار

این واژه ترکی شده ، واژه " سرخ بارو " است چنانکه : قزلباش به معنای سرخ سر ، قزل قلعه به معنای سرخ دژ می باشد .


کلمات دیگر: