کلمه جو
صفحه اصلی

مطالبه


مترادف مطالبه : ادعا، بازجست، بازخواست، تقاضا، طلب، جستن، خواستن، طلب کردن، بازجستن

برابر پارسی : دادخواست، درخواست، هم خواهی

فارسی به انگلیسی

claiming, demanding


claim


claiming, demanding, claim

فارسی به عربی

ادعاء , مطلب ، اِدَّعاءٌ

مترادف و متضاد

جستن، خواستن، طلب کردن، بازجستن


۱. ادعا، بازجست، بازخواست، تقاضا، طلب
۲. جستن، خواستن، طلب کردن، بازجستن


claim (اسم)
مدعی، ادعا، دعوی، مطالبه

charge (اسم)
حمله، مسئولیت، اتهام، بار، تصدی، وزن، هزینه، عهده، خرج، مطالبه، مطالبه هزینه، عهده داری

demand (اسم)
درخواست، طلب، خواست، مطالبه، تقاضا، نیاز

exaction (اسم)
مطالبه، تحمیل، اخاذی، مطالبه بزور

ادعا، بازجست، بازخواست، تقاضا، طلب


فرهنگ فارسی

چیزی ازکسی طلب کردن، خواستن، حق خودراخواستن
۱ - ( مصدر ) طلب کردن چیزی یا حق خود را از کسی . ۲ - ( اسم ) طلب چیزی از کسی شخصی که از قبل خوان سالار بمطالب. اغنام میرفت بر ایشان تعدی و زور میکرد . جمع : مطالبات .
خواستن حق خود را از کسی و باز جست کردن طلب نمودن و باز جستن .

فرهنگ معین

(مُ لَ بَ یا بِ ) [ ع . مطالبة ] (اِمص . ) خواستن ، طلب کردن . ج . مطالبات .

لغت نامه دهخدا

مطالبة. [ م ُ ل َ ب َ ] (ع مص ) خواستن حق خود را از کسی و بازجست کردن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). طلب نمودن و باز جستن . (غیاث ). چیزی از کسی درخواستن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.


مطالبه. [ م ُ ل َ ب َ / ل ِ ب ِ ] ( از ع ، اِمص ) مطالبة. خواستن چیزی یا حق خود را از کسی. طلب نمودن چیزی از کسی. خواستن چیزی از کسی :
آدم ز حرص گندم نان ناشده چه دید
با آدمی مطالبه نان همان کند.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 860 ).
- مطالبه کردن ؛ طلب کردن و خواستن چیزی یا حقی را از کسی : بقالی را درمی چند بر صوفیان گردآمده بود در واسط و هر روز مطالبه کردی. ( گلستان ).

فرهنگ عمید

۱. چیزی از کسی طلب کردن، خواستن.
۲. حق خود را خواستن.

فرهنگ فارسی ساره

هم خواهی، دادخواست، درخواست


پیشنهاد کاربران

بِستانخواهی

با بدیده گرفتنِ ریشه ی واژه ی �مطالبه� ( طلب ) ، کاربرد آمیخته واژه ی بِستانخواهی را بجای آن پیشنهاد می کنم.

در پارسی " یوزش ": از بن یوزیدن به معنای طلب کردن است .
یوزش ها = مطالبات

جهت درو


کلمات دیگر: