کلمه جو
صفحه اصلی

مضیقه


مترادف مضیقه : تعسر، تنگنا، صعوبت، ضیق، عسرت، کار سخت، سخت گیری کردن

برابر پارسی : تنگنا، دشواری، سختی

فارسی به انگلیسی

difficulty, distress, pinch


distress, extremity, hardship, pinch, shortage, squeeze, strait, straitjacket


distress, extremity, hardship, pinch, shortage, squeeze, strait, straitjacket, difficulty

فارسی به عربی

تاکید , حد اقصی , ضغط , قرصة

مترادف و متضاد

تعسر، تنگنا، صعوبت، ضیق، عسرت


کار سخت


سخت‌گیری کردن


۱. تعسر، تنگنا، صعوبت، ضیق، عسرت
۲. کار سخت
۳. سختگیری کردن


difficulty (اسم)
سختی، مشقت، محظور، اشکال، عقده، مشکل، مضیقه، دشواری، زحمت، گرفتگیری، مخمصه

pressure (اسم)
سنگینی، ضغطه، فشار، مضیقه، زور، پرس، بار سنگین مصائب و سختیا

pinch (اسم)
تنگنا، مضیقه، اندک، نیشگون، موقعیت باریک، جآنشین

difficult situation (اسم)
مضیقه

فرهنگ فارسی

تنگنا، جای تنگ
( اسم ) ۱ - جایی تنگ تنگنا جمع : مضایق . ۲ - کارسخت . ۳- ( مصدر ) سخت گیری کردن .

فرهنگ معین

(مَ قِ ) [ ع . مضیقة ] (اِ. ) تنگنا، تنگدستی .

لغت نامه دهخدا

مضیقه. [ م َ ق َ ] ( ع اِ ) تنگنا. ج ، مضایق. || تنگی. دشواری. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ عمید

فقر.

فرهنگ فارسی ساره

تنگنا


پیشنهاد کاربران

مشکل، سختی، وضعیت بد،

فشار

تنگنا دشواری

خنس ، خنس و فنس ، حیص ، حیص و بیص


کلمات دیگر: