مترادف مضیقه : تعسر، تنگنا، صعوبت، ضیق، عسرت، کار سخت، سخت گیری کردن
برابر پارسی : تنگنا، دشواری، سختی
difficulty, distress, pinch
distress, extremity, hardship, pinch, shortage, squeeze, strait, straitjacket
تعسر، تنگنا، صعوبت، ضیق، عسرت
کار سخت
سختگیری کردن
۱. تعسر، تنگنا، صعوبت، ضیق، عسرت
۲. کار سخت
۳. سختگیری کردن
تنگنا