کلمه جو
صفحه اصلی

مقدماتی


مترادف مقدماتی : ابتدایی، اولیه، آغازین

متضاد مقدماتی : نهایی

برابر پارسی : آغازین

فارسی به انگلیسی

preliminary, primary, preparatory, introductory, exploratory, initial, elementary, initiative, initiatory, pilot, pirmary, pre-, rough-and-ready, inductive

preliminary


elementary, exploratory, initial, initiative, initiatory, introductory, pilot, pirmary, pre-, preliminary, preparatory, rough-and-ready


فارسی به عربی

انتخابات , اولا , اولی , تمهید

مترادف و متضاد

elementary (صفت)
ابتدایی، اصلی، مقدماتی

primary (صفت)
ابتدایی، اصلی، مقدماتی، عمده، اولیه، نخستین، ابتدای

preliminary (صفت)
ابتدایی، مقدماتی، اولیه، آستانی

first (صفت)
مقدم، مقدماتی، نخست، یکم

anticipatory (صفت)
مقدماتی

introductory (صفت)
مقدماتی، معارفهای، وابسته به مقدمه، دیباچه ای

preparatory (صفت)
مقدماتی، پستایی، تدارکی، امایشی، مربوط به تهیه مقدمات

preparative (صفت)
مقدماتی، پستایی، پستاگرانه، تدارکی، مربوط به تهیه کردن چیزی

precedential (صفت)
مقدماتی

prep (صفت)
مقدماتی

ابتدایی، اولیه ≠ نهایی


آغازین


۱. ابتدایی، اولیه
۲. آغازین ≠ نهایی


فرهنگ فارسی

منسوب به مقدمات

لغت نامه دهخدا

مقدماتی. [ م ُ ق َدْ دَ ] ( ص نسبی ) منسوب به مقدمات : تحصیلات مقدماتی.

پیشنهاد کاربران

پیشاستانی

پارسی/انگلیسی/آلمانی.
بُن پار / Element / element . . . . عنصر، عضو
بُن پاری ( بُن پارین ) /grundlegend، elementar، wesentlich / elementary . . . مقدماتی، بنیادی


کلمات دیگر: