مترادف منسجم : انسجام یافته، باانسجام، ساختاریافته، پیوسته، سیستماتیک، مدون، نظام مند، یک پارچه
متضاد منسجم : غیرمنسجم
برابر پارسی : هماهنگ
cohesive, coherent, consistent, forcible, integrated, knit, solid, well-wrought
انسجامیافته، باانسجام، ساختاریافته، پیوسته، سیستماتیک، مدون، نظاممند، یکپارچه ≠ غیرمنسجم
دارای انسجام
دارای انسجام، محکم و یکپارچه، سخن دارای نظم و استحکام
منسجم بودن
to cohere, to be coherent, to be consistent, to be well-wrought
هماهنگ