افتابی
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
لامع , مشمس
مترادف و متضاد
درخشان، فروزان، زرنگ، تابان، روشن، با هوش، تابناک، افتابی، باکله
درخشان، براق، افتابی، زرق و برق دار، صیقلی، پرنور
روشن، خوشحال، تابناک، افتابی، افتاب رو، رو بافتاب
فرهنگ فارسی
( آفتابی ) ( صفت ) ۱- منسوب به آفتاب شمسی . ۲ - در آفتاب پرورده در شعاع آفتاب بقوام آمده : گل قند آفتابی . ۳ - در آفتاب خشکشده : کشمش آفتابی . ۴ - بی ابر : روز آفتابی . ۵ - رنگ بگشته و داغ زده از آفتاب مانند سیب . ۶ - بسیار سرخ . ۷ - ( اسم ) سایبان چتر آفتابگردان . ۸ - لنگ حمام خشک و بی نم . ۹ - ظرفی آهنین . ۱٠ - نوعی کشمش که در آفتاب خشک کنند مقابل سایه خشک .
سایبان
سایبان
فرهنگ معین
( آفتابی ) (ص نسب . ) ۱ - منسوب به آفتاب ، شمسی . ۲ - در آفتاب پرورده . ۳ - در آفتاب خشک شده : کشمش آفتابی . ۴ - بی ابر. ۵ - رنگ بگشته و داغ زده از آفتاب .
لغت نامه دهخدا
( آفتابی ) آفتابی. ( ص نسبی ، اِ ) منسوب به آفتاب. شمسی. || در آفتاب پرورده. در آفتاب بقوام آمده.
- گل قند آفتابی ؛ گلقند آفتاب پرورد. مجازاً، لب معشوق :
گلقند آفتابی تو درهمی بچند؟
|| به آفتاب خشک شده : کشمش آفتابی.
- آفتابی شدن ؛ سخت آشکار و علنی شدن ، و بیشتر کاری زشت.
- || از خانه بیرون آمدن منزوی و معتزل.
- || به آفتاب رو درآمدن.
- آفتابی شدن قنات در جائی ؛ بر سطح زمین ، جاری شدن آن در آن جای : آب شاه در ارک آفتابی میشود.
- آفتابی کردن ؛ سخت علنی کردن چیزی نهفته و پنهان را.
- روزی آفتابی ؛ روزی بی ابر. صحو. مصرح. بی میغ. باز.
- یک روزآفتابی ؛ یک روز.
|| سایبان. چتر. آفتاب گردان :
پیش روی تو آفتابی زلف
زیر زلف تو سایه پرور گل.
آفتابی. ( اِخ ) تخلص شاعری از مردم ساوه.
- گل قند آفتابی ؛ گلقند آفتاب پرورد. مجازاً، لب معشوق :
گلقند آفتابی تو درهمی بچند؟
|| به آفتاب خشک شده : کشمش آفتابی.
- آفتابی شدن ؛ سخت آشکار و علنی شدن ، و بیشتر کاری زشت.
- || از خانه بیرون آمدن منزوی و معتزل.
- || به آفتاب رو درآمدن.
- آفتابی شدن قنات در جائی ؛ بر سطح زمین ، جاری شدن آن در آن جای : آب شاه در ارک آفتابی میشود.
- آفتابی کردن ؛ سخت علنی کردن چیزی نهفته و پنهان را.
- روزی آفتابی ؛ روزی بی ابر. صحو. مصرح. بی میغ. باز.
- یک روزآفتابی ؛ یک روز.
|| سایبان. چتر. آفتاب گردان :
پیش روی تو آفتابی زلف
زیر زلف تو سایه پرور گل.
وحشی.
|| لنگ حمام خشک و بی نم. || رنگ بگشته و داغ زده از آفتاب ، چون سیب و مانند آن. || بغایت سرخ. || ظرفی آهنین. || قسمی کشمش که در آفتاب خشک کنند. مقابل سایه خشک.آفتابی. ( اِخ ) تخلص شاعری از مردم ساوه.
دانشنامه عمومی
آفتابی. آفتابی (نام علمی: Farsetia heliophila) نام یک گونه از سرده آفتابی است. سردهٔ آفتابی در ایران ۳ گونهٔ علفی یک ساله و چند ساله دارد که هر سه گونه در جنوب شرقی ایران در استان های بلوچستان و هرمزگان می رویند. آفتابی یکی از ۳ گونهٔ موجود در ایران است.
wiki: تیره شب بویان است.
wiki: آفتابی (سرده)
پیشنهاد کاربران
من خودم استاد زبان انگلیسی هستم
افتابی به انگلیسی یعنی sunnyville
افتابی به انگلیسی یعنی sunnyville
Sunny
کلمات دیگر: