کلمه جو
صفحه اصلی

جبیر

فرهنگ فارسی

ابن هارون بن عبدالله المعدل الخرجانی مکنی به ابن سعید . در ری به املای علی بن محمد طنسافسی و محمد بن حمید روایت نوشت و بسال سیصد و پنج هجری درگذشت .

لغت نامه دهخدا

جبیر. [ ج ِب ْ بی ]( ع ص ) سخت متکبر و سرکش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

جبیر. [ ج ُ ب َ ] ( اِخ ) پیغمبر ( ص ) در روایتی که ابوعبداﷲ صاحب الصدقه از ابوالزبیر از جابربن عبداﷲ نقل کرده ، جابربن عبداﷲ را به این کلمه [ لقب ] خطاب کرده است. این روایت را ابن ابی خثیمه و جز او استخراج کرده اند. ( از الاصابة فی تمییز الصحابة ).

جبیر. [ ج ُ ب َ ] ( اِخ ) محدث است و از ابوالنضر روایت کند. ( از لسان المیزان ).

جبیر. [ ج ُ ب َ ] ( اِخ ) مولای کثیرة دختر سفیان است. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة، ذیل کلمه سعید مولی کثیرة شود.

جبیر. [ ج ُ ب َ ] ( اِخ ) پدر سعیدبن جبیر است واز علی ( ع ) روایت کند. رجوع به لسان المیزان شود.

جبیر. [ ج ُ ب َ ] ( اِخ ) ابن الاسود النخی مکنی به ابی عبید. طوسی او را از رجال شیعه که از حضرت صادق ( ع ) روایت میکنند شمرده است. ( از لسان المیزان ).

جبیر. [ ج ُ ب َ ] ( اِخ ) ابن الحارث. در لسان المیزان بنقل از رحله امین الدین محمدبن احمدبن امین به وسائطی از امیر ابوالمکارم عبدالکریم بن الامیر نصر الدیلمی نقل میکند که گفت در خدمت امام ناصر ابوالعباس احمدبن المستضی برای شکار و تفرج از شهر خارج شدیم و اودر تعقیب شکاری اسب دوانید و جمعی از خاصان وی او را همراهی کردند تا به بیابان قفری رسیدند و در آنجا گروهی اعرابی به پیشواز ما آمدند و خلیفه را شناختندو زمین را بوسیدند و آنچه توانستند در پذیرایی کوشیدند و آب و طعام تهیه کردند سپس بعرض رساندند ما را تحفه ای است که بحضور خلیفه تقدیم میداریم. خلیفه پرسید آن تحفه چیست ؟ گفت ما همه فرزندان شخصی هستیم که زنده و سالم است و رسول خدا ( ص ) را درک کرده و در جنگ با حضرت بوده است. خلیفه پرسید او را چه نام است ؟ گفتند: جبیربن الحارث. گفت او را بمن نشان دهید. آنگاه روانه شدیم تا به خیمه ای رسیدیم که چیزی بعمود آن آویزان بود. آن را پایین آوردند و شخصی طفل مانند درآن بود و بزرگ آن قوم به نزدیک او رفت و صورت او راگشود و سر در گوش وی گذاشت و او را آواز داد. آن شخص چشم گشود و پرسید این کیست ؟ گفتند: خلیفه است که به دیدار تو آمده ، از آنچه از حضرت رسول ( ص ) شنیده ای بر آنان نقل کن ، گفت : با پیامبر در خندق حاضر بودم آن حضرت به من گفت : حفر کن ! خدای زحمات ترا جبران کندو ترا بهره مند سازد. گفتم ای رسول خدا مرا وصیتی فرما. فرمود «علیک بالقواقل » یعنی چهار سوره قل یا ایها الکافرون ، قل هو اﷲ احد، قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس را پیوسته بخوان. سپس ما و خلیفه با وی مصافحه کردیم و رفتیم واین واقعه در سال پانصد و هفتاد و هفت هجری روی داد. این قصه را ابوعبداﷲ السلاوی به همین تفصیل از علی بن حمزه نقل کرده است. ( از لسان المیزان ). در میان صحابه رسول ( ص ) شخصی بنام جبیربن الحارث بوده که درباره نام وی نیز اختلاف است وظاهراً صاحب ترجمه در قرن ششم مدعی بود که وی همان جبیربن الحارث است که از اصحاب رسول ( ص ) بوده است. نظیر این افسانه ، افسانه بابارتن هندی است که در حرف «ب » لغت نامه ذکرش رفته است. رجوع به آن کلمه شود.

جبیر. [ ج ُ ب َ ] (اِخ ) مولای کثیرة دختر سفیان است . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة، ذیل کلمه ٔ سعید مولی کثیرة شود.


جبیر. [ ج ِب ْ بی ](ع ص ) سخت متکبر و سرکش . (منتهی الارب ) (آنندراج ).


جبیر. [ ج ُ ب َ ] (اِخ ) ابن الاسود النخی مکنی به ابی عبید. طوسی او را از رجال شیعه که از حضرت صادق (ع ) روایت میکنند شمرده است . (از لسان المیزان ).


جبیر. [ ج ُ ب َ ] (اِخ ) ابن الحارث . در لسان المیزان بنقل از رحله ٔ امین الدین محمدبن احمدبن امین به وسائطی از امیر ابوالمکارم عبدالکریم بن الامیر نصر الدیلمی نقل میکند که گفت در خدمت امام ناصر ابوالعباس احمدبن المستضی ٔ برای شکار و تفرج از شهر خارج شدیم و اودر تعقیب شکاری اسب دوانید و جمعی از خاصان وی او را همراهی کردند تا به بیابان قفری رسیدند و در آنجا گروهی اعرابی به پیشواز ما آمدند و خلیفه را شناختندو زمین را بوسیدند و آنچه توانستند در پذیرایی کوشیدند و آب و طعام تهیه کردند سپس بعرض رساندند ما را تحفه ای است که بحضور خلیفه تقدیم میداریم . خلیفه پرسید آن تحفه چیست ؟ گفت ما همه فرزندان شخصی هستیم که زنده و سالم است و رسول خدا (ص ) را درک کرده و در جنگ با حضرت بوده است . خلیفه پرسید او را چه نام است ؟ گفتند: جبیربن الحارث . گفت او را بمن نشان دهید. آنگاه روانه شدیم تا به خیمه ای رسیدیم که چیزی بعمود آن آویزان بود. آن را پایین آوردند و شخصی طفل مانند درآن بود و بزرگ آن قوم به نزدیک او رفت و صورت او راگشود و سر در گوش وی گذاشت و او را آواز داد. آن شخص چشم گشود و پرسید این کیست ؟ گفتند: خلیفه است که به دیدار تو آمده ، از آنچه از حضرت رسول (ص ) شنیده ای بر آنان نقل کن ، گفت : با پیامبر در خندق حاضر بودم آن حضرت به من گفت : حفر کن ! خدای زحمات ترا جبران کندو ترا بهره مند سازد. گفتم ای رسول خدا مرا وصیتی فرما. فرمود «علیک بالقواقل » یعنی چهار سوره ٔ قل یا ایها الکافرون ، قل هو اﷲ احد، قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس را پیوسته بخوان . سپس ما و خلیفه با وی مصافحه کردیم و رفتیم واین واقعه در سال پانصد و هفتاد و هفت هجری روی داد. این قصه را ابوعبداﷲ السلاوی به همین تفصیل از علی بن حمزه نقل کرده است . (از لسان المیزان ). در میان صحابه ٔ رسول (ص ) شخصی بنام جبیربن الحارث بوده که درباره ٔ نام وی نیز اختلاف است وظاهراً صاحب ترجمه در قرن ششم مدعی بود که وی همان جبیربن الحارث است که از اصحاب رسول (ص ) بوده است . نظیر این افسانه ، افسانه ٔ بابارتن هندی است که در حرف «ب » لغت نامه ذکرش رفته است . رجوع به آن کلمه شود.


جبیر. [ ج ُ ب َ ] (اِخ ) ابن الحباب بن المنذر الانصاری . ابن حبان گوید: گویند او را صحبتی است و اسناد وی مورد تردید است . ابن مطین او را صحابی دانسته و گوید از صحابه است که در جنگ صفین با علی (ع ) بوده است . (از الاصابة فی تمییز الصحابة). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.


جبیر. [ ج ُ ب َ ] (اِخ ) ابن الحویرث بن نقیدبن بحیربن عبدبن قصی بن کلاب قرشی . زبیر گوید پدر وی در فتح مکه کشته شد. ابن سعد گوید او پیغمبر (ص ) را درک کرده و دیده است ولی روایت از او نقل نکرده و از ابوبکرو جز او روایت دارد. واقدی از ابن المسیب از جبیربن الحویرث روایت میکند که گفت در یوم یرموک در میدان جنگ حضور داشتم و هیچ سخنی جز صدای برخورد اسلحه از مردم نشنیدم . و صاحب الاصابه خودش اضافه میکند کسی که در جنگ یرموک مرد بوده است بهنگام فتح مکه ممیز و بالغ بوده و میتوان او را در شمار صحابه آورد ولی ابوعمر در صحابی بودن وی تردید کرده و ابن حبان او را تابعی دانسته است . (از الاصابة فی تمییز الصحابة). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی و تاریخ الخلفاء ص 97 شود.


جبیر. [ ج ُ ب َ ] (اِخ ) ابن ایوب . محدث است . ابوزرعه او را ضعیف شمرده است . رجوع به لسان المیزان شود.


جبیر. [ ج ُ ب َ ] (اِخ ) ابن بحینةبن مالک بن القشب الازدی . برادر عبداﷲ و حلیف بنومطلب است . ابوالاسود بنقل از عروه او را جزء صحابه ای که در جنگ یمامه حضور داشته اند، دانسته است . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة و قاموس الاعلام ترکی شود.


جبیر. [ ج ُ ب َ ] (اِخ ) ابن بکیره . محدث است و در باب حقوق و وظائف دوست بر دوست حدیثی دارد. رجوع به عیون الاخبار ج 3 ص 14 شود.


جبیر. [ ج ُ ب َ ] (اِخ ) ابن حفص عثمانی ، مکنی به ابی الاسود الکوفی است . شیخ طوسی و کشی او را از روات شمرده اند، و علی بن الحکم گوید وی اورع ناس بود. او از جعفر صادق (ع ) روایت کند. (از لسان المیزان ).


جبیر. [ ج ُ ب َ ] (اِخ ) ابن حیةبن مسعود ثقفی پسرعموی مغیرةبن شعبه و پسر برادر عروةبن مسعود است . در صحیح بخاری آمده که وی فتوحات عهد عمر را دریافت و بخاری این مطلب را بنقل از پسر وی زیادبن جبیر روایت کرده است ولی من ندیدم کسی او را جزء صحابه آورده باشد،در صورتی که باید چنین باشد، زیرا هیچ ثقفی در عهد پیغمبر نماند جز اینکه اسلام آورد و در حجةالوداع حضور یافت و ابوموسی او را صحابی دانسته و روایتی از اونقل کرده که آن را مرسل میداند و او را تابعی دانسته است ولی بنظر من صحابی بودن وی مردود نیست زیرا کسی که فتوح زمان عمر را درک کرده در آن زمان مردی بشمار می آمده و ناچار پیغمبر را دیده است . به هر حال وی در طائف سکونت داشت و معلم بود و سپس بعراق رفت و کاتب دیوان شد و پس از آن از جانب زیاد والی اصفهان شد و مقامی ارجمند یافت و در زمان خلافت عبدالملک درگذشت . (از الاصابة فی تمییز الصحابة). و رجوع به الوزراء و الکتاب ص 16 و ذکر اخبار اصفهان ج 1 ص 252 شود.


جبیر. [ ج ُ ب َ ] (اِخ ) ابن شفاء. محدث است . معاویةبن صالح از وی روایت کند ولی مجهول است . ابن ابی حاتم او را ذکر کرده است . (از لسان المیزان ).


جبیر. [ ج ُ ب َ ] (اِخ ) ابن عطیه . محدث است و از پدر خود روایت کند. (از لسان المیزان ).


جبیر. [ ج ُ ب َ ] (اِخ ) ابن غالب ، مکنی به ابوفراس . شاعر و خطیب فصیح ویکی از فقهاء شراة. از اوست : کتاب الجامع الکبیر درفقه . رساله ٔ او به مالک بن انس . کتاب احکام القرآن . کتاب السنن و الاحکام و غیره . (الفهرست ابن الندیم ).


جبیر. [ ج ُ ب َ ] (اِخ ) ابن فرقد. محدث است . رجوع به لسان المیزان شود.


جبیر. [ ج ُ ب َ ] (اِخ ) ابن نعمان . از صحابه و انصار است و روایاتی از او نقل شده است . رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.


جبیر. [ ج ُ ب َ ] (اِخ ) ابن نفیر از حضارمه ٔ شام . تابعی است . او از خالد و ابی الدرداء و عباده و از وی پسر او عبدالرحمن و مکحول و ربیعة القصیر روایت کنند. وی ثقه است . وفات او بسال 97 هَ . ق . اتفاق افتاد. رجوع به ماده ٔ قبل شود.


جبیر. [ ج ُ ب َ ] (اِخ ) ابن نوفل . ابن حبان گوید گویند او را با پیغمبر صحبتی بوده است و مطین و باوردی وابن مندة او را از اصحاب دانسته اند و روایتی از او نقل کرده اند. رجوع به الاصابة فی تمییزالصحابة شود.


جبیر. [ ج ُ ب َ ] (اِخ ) ابن هارون بن عبداﷲ المعدل الخرجانی مکنی به ابی سعید. در ری به املای علی بن محمد طنسافسی و محمدبن حمید روایت نوشت و بسال 305 هَ . ق . درگذشت . وی عفیف و صاحب قدر و منزلت بود و در ری به اتفاق ابوحاتم و جز او حدیث استماع کرد. رجوع به کتاب ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 253 شود.


جبیر. [ ج ُ ب َ ] (اِخ ) پدر سعیدبن جبیر است واز علی (ع ) روایت کند. رجوع به لسان المیزان شود.


جبیر. [ ج ُ ب َ ] (اِخ ) پیغمبر (ص ) در روایتی که ابوعبداﷲ صاحب الصدقه از ابوالزبیر از جابربن عبداﷲ نقل کرده ، جابربن عبداﷲ را به این کلمه [ لقب ] خطاب کرده است . این روایت را ابن ابی خثیمه و جز او استخراج کرده اند. (از الاصابة فی تمییز الصحابة).


جبیر. [ ج ُ ب َ ] (اِخ ) محدث است و از ابوالنضر روایت کند. (از لسان المیزان ).


جبیر. [ ج ُ ب َ ](اِخ ) ابن ایاس بن خلدةبن مخلدبن عامربن زریق انصاری خزرجی . ابوالاسود و موسی بن عقبه او را جزء کسانی که در بدر حضور داشته اند آورده اند. ابن منده گوید روایتی از او در دست نیست . و ابن القداح او را جَبر ضبط کرده است . (از الاصابة فی تمییز الصحابة). و رجوع به جبربن ایاس در همین لغت نامه و قاموس الاعلام ترکی شود.


جبیر. [ج ُ ب َ ] (اِخ ) ابن مطعم بن عدی بن نوفل بن عبدمناف قرشی نوفلی مکنی به ابومحمد. از مؤلفة قلوبهم است . مادر وی ام حبیبه بنت سعید و یا ام جمیل بنت سعیدبن عبداﷲبن ابی قیس از طایفه ٔ بنوعامربن لوی بوده است . او از بزرگان قریش و از دانشمندان علم الانساب بوده و جزو اسرای بدر خدمت پیغمبر (ص ) رسید در حالیکه آن حضرت سوره ٔ طور را قرائت میکرد و چون شنید گفت اولین بار ایمان بقلب من وارد شد. پیغمبر به او گفت اگر پدرت در حیات بود و از آنان شفاعت میکرد همه را به او میبخشیدم . جبیر در فاصله ٔ حدیبیه و فتح مکه اسلام آورد و برخی گویند هنگام فتح مکه . و بغوی گوید پیش از فتح مکه اسلام آورد و در زمان خلافت معاویه درگذشت . ابن اسحاق گوید یعقوب بن عقبه از شیخی از انصار روایت کند که عمر هنگام رسیدگی به نسب نعمان ، جبیربن مطعم را که عالم ترین مردم به انساب قریش و قاطبه ٔ عرب بود دعوت کرد[ تا نسب نعمان را از او بپرسد ]. همو گوید جبیر گفت من علم نسب را از ابوبکر که اعلم مردم به نسب عرب بود فراگرفتم . از صحابه سلیمان بن صرد و عبدالرحمن بن ازهر از وی روایت کنند. وی بسال 57 یا 58 یا 59 هَ .ق . درگذشت . (از الاصابة فی تمییز الصحابة). و رجوع به عقدالفرید ج 5 ص 43 و البیان و التبیین ج 1 ص 244، 254 و 279 و تاریخ سیستان ص 84 و تاریخ الخلفا ص 97، 98و 137 و تاریخ گزیده ص 221 و 242 و حبیب السیر ج 1 ص 174 و 239 و قاموس الاعلام ترکی و الاعلام زرکلی شود.


جبیر.[ ج ُ ب َ ] (اِخ ) ابن نفیر کندی . عسکری بین او و جبیربن نفیر حضرمی فرق گذاشته است . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة و قاموس الاعلام ترکی و ماده ٔ ذیل شود.


دانشنامه عمومی

جـِبیر (Gazella bennettii) یکی از انواع آهوی بومی شبه قاره هند و ایران است. در گذشته این حیوان یکی از انواع غزال گرمسیری (Gazella dorcas) پنداشته می شد اما مطالعات ژنتیکی جدید جدایی این دو جانور را مشخص کرده است. این حیوان در کشورهای هندوستان، پاکستان، افغانستان و ایران دیده شده است و بیشتر در مناطق بیابانی و گرم زندگی می کند.
این جانور شباهت زیادی به آهو یا غزال گواتردار ایرانی (Gazella subgutturosa) دارد. مهم ترین تفاوت های آن با آهو این است که اندازه ای کوچک تر و بدن ظریف تر و لاغرتر دارد. هر دو جنس نر و ماده شاخ دارند در حالیکه در آهو فقط جنس نر شاخ دارد. گوش ها و دم آن معمولاً از آهو بلندتر است. ماده ها دارای شاخ های نازک و بلند هستند، شاخ جبیرهای نر قوس زیادی به خارج ندارد و قدری موازی به نظر می رسد. حیوان پرطاقتی است و شرایط مناطق کویری را به خوبی تحمل می کند. به آب کمی نیاز دارد و آب مورد نیاز خود را از گیاهان تأمین می کند. مثل آهو تشکیل گله های بزرگ نمی دهد. به شدت انسان گریز بوده و در مناطق خشکتر زندگی می کند و از نظر رنگ هم شبیه آهوست.
جبیر جزء حیوانات تیزرو محسوب می شود و با سرعت ۸۰ کیلومتر در ساعت می تواند بدود، البته دویدن جبیر بدون پرش صورت می گیرد.مهمترین دشمن طبیعی این حیوان با توجه به سرعت بسیار بالا و محل زندگی یوزپلنگ است. جمعیت جبیرها در سال ۲۰۰۱ در هند حدود ۱۰۰ هزار ٰرأس برآورد شده که هشتاد هزار تای آن ها در بیابان تار زندگی می کنند.
محل زندگی جبیر در ایران سیستان و بلوچستان، و کویر مرکزی و لوت از منطقه حفاظت شده توران تا پارک ملی کویر، اصفهان، کرمان، لارستان ، جزیره لاوان و سایر نقاط جنوبی ایران است.

پیشنهاد کاربران

بسیار سلطه جو


کلمات دیگر: