کلمه جو
صفحه اصلی

نقر کردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - کوبیدن . ۲ - کنده کاری کردن روی سنگ و چوب . ۳ - سوراخ کردن مرغ چیزی را با منقار . ۴ - با انگشت یا مضراب و چوب بر چیزی زدن تا از آن صدایی برخیزد : (یوسف ) بفرمود تا صاع را بیاوردند و پیش وی نهادند . یوسف قضیب بر آن زد . آوازی از آن بیامد . یوسف گفت : صاع می گوید : ایها الملک . هیچ قومی بنزد تو نیامدند دروغ زن ترازین گروه که پیش تو ایستاده اند . ایشان بشنودند . لرزه بر ایشان افتاد . دیگر بار ملک جام را نقر کرد . آوازی بیامد ... .

لغت نامه دهخدا

نقر کردن. [ ن َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کنده کاری کردن روی سنگ. کندن عبارتی روی سنگ. رجوع به نقر شود.

پیشنهاد کاربران

حک کردن


کلمات دیگر: