کلمه جو
صفحه اصلی

موج دار


مترادف موج دار : پرموج، متموج، مواج

متضاد موج دار : آرام، صاف

فارسی به انگلیسی

billowy, wavy, watwred, undulant, wavy

billowy


فارسی به عربی

متکتل

مترادف و متضاد

lumpy (صفت)
ناهنجار، قلنبه، سنگین، ناصاف، موج دار

vermiculate (صفت)
کرم خورده، موج دار، دارای خطوط موجی

wavy (صفت)
پرچین و شکن، موج دار، مواج، پر تلاطم، متموج، پرموج

sinuate (صفت)
موجی، موج دار، دارای حاشیه موجی، کنگره کنگره

rippling (صفت)
موج دار

undulant (صفت)
موج دار، دارای عوارض پست و بلند

فرهنگ فارسی

متموج و موج زن و دارای موج و متلاطم و مواج .

لغت نامه دهخدا

موج دار. [ م َ / م ُ ] ( نف مرکب ) متموج و موج زن و دارای موج و متلاطم و مواج. ( ناظم الاطباء ) :
در آب سخن آتشی بر بکار
که گرددنفس شعله موجدار.
ظهوری ( از آنندراج ).
|| ( اصطلاح پارچه بافی ) پارچه ای که در برابر نور دورنگ نماید و جلوه کند.

دانشنامه عمومی

موج دار ابری است که تکه ها یا برگه ها یا لایه های آن به شکل موج است؛ این امواج را می توان در لایه های ابر نسبتاً یکنواخت یا در ابرهایی متشکل از اجزای جدا از هم یا به هم پیوسته مشاهده کرد؛ این اصطلاح عمدتاً همراه با ابرهای پرساکومه ای و پرساپوشنی و فرازکومه ای و فرازپوشنی و پوشن کومه ای و پوشنی می آید.
واژه های مصوّب فرهنگستان تا پایان سال ۱۳۸۹ (مجموع هشت دفتر فرهنگ واژه های مصوّب فرهنگستان)
Ackerman, Steven A. and John A. Knox, Meteorology: Understanding the Atmosphere. Brooks Cole, 2003.

فرهنگستان زبان و ادب

{undulatus} [علوم جَوّ] ابری که تکه ها یا برگه ها یا لایه های آن به شکل موج است؛ این امواج را می توان در لایه های ابر نسبتاً یکنواخت یا در ابرهایی متشکل از اجزای جداازهم یا به هم پیوسته مشاهده کرد؛ این اصطلاح عمدتاً همراه با ابرهای پرساکومه ای و پرساپوشنی و فراز...


کلمات دیگر: