کلمه جو
صفحه اصلی

منع کردن


مترادف منع کردن : قدغن کردن، نهی کردن، ممانعت کردن، بازداشتن، جلوگیری کردن، ممنوع کردن

برابر پارسی : بازداشتن، جلوگیری کردن

فارسی به انگلیسی

ban, discourage, forbid, prohibit, taboo

فارسی به عربی

امنع , محرم

مترادف و متضاد

ban (فعل)
قدغن کردن، باز داشتن، بستن، ممنوع ساختن، منع کردن، تحریم کردن، لعن کردن، اجازه ندادن

forbid (فعل)
قدغن کردن، باز داشتن، ممنوع ساختن، منع کردن، اجازه ندادن، ممانعت کردن

prevent (فعل)
باز داشتن، جلوگیری کردن، مانع شدن، منع کردن، ممانعت کردن، پیش گیری کردن

check (فعل)
رسیدگی کردن، منع کردن، جلوگیری کردن از، بررسی کردن، مقابله کردن، ممانعت کردن، تطبیق کردن، نشان گذاردن

hinder (فعل)
مانع شدن، منع کردن، بتاخیر انداختن، پاگیرشدن، بازمانده کردن

prohibit (فعل)
ممنوع ساختن، منع کردن، تحریم کردن، اجازه ندادن، ممانعت کردن

withhold (فعل)
منع کردن، نگاه داشتن، خودداری کردن، دریغ داشتن، مضایقه داشتن

inhibit (فعل)
مانع شدن، منع کردن، ممنوع کردن، باز داشتن و نهی کردن، از بروز احساسات جلوگیری کردن

forfend (فعل)
دفع کردن، منع کردن

قدغن کردن، نهی کردن، ممانعت کردن، بازداشتن، جلوگیری کردن، ممنوع کردن


فرهنگ فارسی

( مصدر ) جلوگیری کردن ممانعت کردن : [ پس حراس آسمان وگوشوانان او را منع کردند ] ( کشف الاسرار ۲۹۶:۱ )

فرهنگ فارسی ساره

بازداشتن، جلوگیری کردن


جدول کلمات

نهی

پیشنهاد کاربران

Restrain
منع کردن - جلوگیری کردن

منع کردن یعنی ممنوع کردن

نه آوردن

پَنامیدن

منبع: لغت نامه دهخدا


کلمات دیگر: