کلمه جو
صفحه اصلی

گجسته دژ

دانشنامه عمومی

«گجسته دژ» داستان کوتاهی از نویسندهٔ ایرانی، صادق هدایت است که بار نخست، در ۱۳۱۱ خورشیدی، همراه با ده داستان کوتاه دیگر، در مجموعه داستان سه قطره خون در تهران منتشر شد.
جورکش، شاپور (۱۳۷۸). زندگی، عشق و مرگ از دیدگاه صادق هدایت. تهران: آگاه. ص. ۲۵۹. شابک ۹۶۴-۴۱۶-۰۷۸-۹.
خورشید پس از هشت سال از فرار شوهرش، به غش و صرع مبتلا است. روشنک دختر او است که با شنا در رودخانه تفریح می کند. هرچند که مردم روستا به او تهمت می زنند.
خشتون هشت سال خود را در سیاهچالی در جستجوی اکسیر اعظم (طلا) حبس کرده است. او استاد خود را کشته است و برای کامل کردن اکسیر طلا به سه قطره خون از آخرین قطره های خون دختری باکره نیاز دارد. او برای اینکار دختری را که هر روز در رودخانهٔ روبروی دخمه اش شنا می کند برمی گزیند و مادرش را راضی می کند تا دختر را در دخمه به او سپارد. خشتون پس از بستن دست ها و پاهای دختر و بریدن گلویش ماه گرفتگی روی پیشاپیش را می بیند و متوجه می شود که روشنک دختر خودش است.
به گفتهٔ شاپور جورکش، خشتون مانند گرگی در لباس میش نه تنها روشنک، بلکه خواننده را نیز اغوا می کند و هدایت با ارائهٔ تک گویی او به خواننده فرصت می دهد تا به نیت واقعی او پی ببرد: «فردا شب سه قطره خون به نطفهٔ طلا روح می دمد. استادانم همه خون جگر خوردند و به مقصود نرسیدند. آخری به دست خودم کشته شد فردا… از زیرزمین بیرون می آیم و همهٔ خوشی های روی زمین از آن من خواهد بود. همهٔ این مردمی که از من بیزارند به خاک پایم می افتند. پول… پول… کیف، زن، زمین و آسمان و خداها همه زیر نگینم خواهند آمد. فرداشب با سه چکه خون آن دختر… آری چرا به دست من کشته نشود. البته بهتر است از اینکه قربانی شهوترانی این مردم بشود که به موشکافی روح او پی نمی برند. ولی جسم او که روح ندارد در اختیار من می ماند. مال من است.»


کلمات دیگر: