کلمه جو
صفحه اصلی

مرقد


مترادف مرقد : خوابگاه، آرامگاه، تربت، حرم، خاک جا، ضریح، قبر، گور، لحد، مدفن، مزار، تخت روان، مهد، گهواره، تابوت

فارسی به انگلیسی

sepulchre


grave, mausoleum, shrine, tomb, sepuichre

grave, mausoleum, shrine, tomb


فارسی به عربی

معبد

مترادف و متضاد

خوابگاه


آرامگاه، تربت، حرم، خاک‌جا، ضریح، قبر، گور، لحد، مدفن، مزار


تخت‌روان


مهد، گهواره


تابوت


sepulcher (اسم)
مقبره، مزار، دفن، قبر، مرقد، گور، قبر ساختن

sepulchre (اسم)
مزار، دفن، قبر، مرقد، گور

۱. خوابگاه
۲. آرامگاه، تربت، حرم، خاکجا، ضریح، قبر، گور، لحد، مدفن، مزار
۳. تختروان
۴. مهد، گهواره
۵. تابوت


فرهنگ فارسی

خوابگاه، آرامگاه، مراقد جمع
( اسم ) خواب آور منوم ( مانند افیون )
راه و طریق روشن

فرهنگ معین

(مَ قَ ) [ ع . ] (اِ. ) خوابگاه ، آرامگاه ، به ویژه آرامگاه امام ، قدیس یا شخصیت روحانی . ج . مراقد.

لغت نامه دهخدا

مرقد. [ م َ ق َ] ( ع اِ ) خوابگاه. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( غیاث ). مضجع. خواب جای. ج ، مَراقد. ( اقرب الموارد ) :
بهی زان دوبالش به نرمی بگشت
بی آزار گردان به مرقد گذشت.
فردوسی.
حکمت او را ز نورباری جنت
همت او را ز فرق فرقد مرقد.
منوچهری.
بردر مرقد سلطان هدی ز ابلق چرخ
مرکب داشته را ناله هرا شنوند.
خاقانی.
محتمل مرقد تو فرقدین
متصل مسند تو شعریان.
خاقانی.
مرقد خاقانی از فرقد نهادی بخت من
گر به کوی او محل پاسبانستی مرا.
خاقانی.
|| گور. ( منتهی الارب ). آرامگاه. قبر. ( غیاث ). جایی که میت را در آن دفن سازند. ( برهان ) : قالوا یا ویلنا من بعثنا من مرقدناهذا ما وعد الرحم̍ن و صدق المرسلون. ( قرآن 52/36 ).
تب لرزه یافت پیکر خاک از فراق او
هم مرقد مقدس او شد شفای خاک.
خاقانی.
چون تو طریق نجات از در عم یافتی
شرط بود قبله گاه مرقد عم ساختن.
خاقانی.
ز سودا و آشفتگی بر قدش
برانداختم سنگی از مرقدش.
سعدی.

مرقد. [ م ُ ق ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از ارقاد. رجوع به ارقاد شود. || داروئی است که خورنده را خواب آرد چون افیون. ( از منتهی الارب ) ( ازاقرب الموارد ). دوائی که خواب آورد. ( بحر الجواهر ).دوای منوّم. داروی خواب. افیون و جوز ماثل را بدین اسم خوانند. ( از فهرست مخزن الادویه ). مهانول. اپیون.افیون. تریاک. || راه روشن. ( منتهی الارب )( ازاقرب الموارد ). مُرقدّ. و رجوع به مُرقدّ شود.

مرقد. [ م ُ ق ِدد ] ( ع ص ) نعت فاعلی از ارقداد. رجوع به ارقداد شود. || راه و طریق واضح و روشن. ( از اقرب الموارد ).

مرقد. [ م َ ق َ] (ع اِ) خوابگاه . (منتهی الارب ) (دهار) (غیاث ). مضجع. خواب جای . ج ، مَراقد. (اقرب الموارد) :
بهی زان دوبالش به نرمی بگشت
بی آزار گردان به مرقد گذشت .

فردوسی .


حکمت او را ز نورباری جنت
همت او را ز فرق فرقد مرقد.

منوچهری .


بردر مرقد سلطان هدی ز ابلق چرخ
مرکب داشته را ناله ٔ هرا شنوند.

خاقانی .


محتمل مرقد تو فرقدین
متصل مسند تو شعریان .

خاقانی .


مرقد خاقانی از فرقد نهادی بخت من
گر به کوی او محل پاسبانستی مرا.

خاقانی .


|| گور. (منتهی الارب ). آرامگاه . قبر. (غیاث ). جایی که میت را در آن دفن سازند. (برهان ) : قالوا یا ویلنا من بعثنا من مرقدناهذا ما وعد الرحم̍ن و صدق المرسلون . (قرآن 52/36).
تب لرزه یافت پیکر خاک از فراق او
هم مرقد مقدس او شد شفای خاک .

خاقانی .


چون تو طریق نجات از در عم یافتی
شرط بود قبله گاه مرقد عم ساختن .

خاقانی .


ز سودا و آشفتگی بر قدش
برانداختم سنگی از مرقدش .

سعدی .



مرقد. [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ارقاد. رجوع به ارقاد شود. || داروئی است که خورنده را خواب آرد چون افیون . (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). دوائی که خواب آورد. (بحر الجواهر).دوای منوّم . داروی خواب . افیون و جوز ماثل را بدین اسم خوانند. (از فهرست مخزن الادویه ). مهانول . اپیون .افیون . تریاک . || راه روشن . (منتهی الارب )(ازاقرب الموارد). مُرقدّ. و رجوع به مُرقدّ شود.


مرقد. [ م ُ ق ِدد ] (ع ص ) نعت فاعلی از ارقداد. رجوع به ارقداد شود. || راه و طریق واضح و روشن . (از اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

۱. خوابگاه.
۲. آرامگاه.

دانشنامه عمومی

مرقد (بانه). مرقد (بانه)، روستایی از توابع بخش ننور شهرستان بانه در استان کردستان ایران است.
این روستا در دهستان بوئین قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۵۷ نفر (۸خانوار) بوده است.

پیشنهاد کاربران

مقبره، قبر، آرامگاه، خوابگاه

هو
با سلام، خوابگاه ، اسم مکان از رقود که به معنی خواب هست. و مجازن آرامگاه ابدی را گویند.
با تشکر.

اسم مکان ، محل رقود ، جایی که در تمامی کاستی ها تجمع می یابد .


کلمات دیگر: