مترادف مستحضر : آگاه، باخبر، خبردار، درجریان، مخبر، مطلع، واقف
متضاد مستحضر : بی خبر
برابر پارسی : آگاه، آشنا، دانسته
شويه , شستشو , محلول طبي مخصوص شستشويا ضد عفوني کردن صورت وغيره , لوسيون
آگاه، باخبر، خبردار، درجریان، مخبر، مطلع، واقف ≠ بیخبر
مستحضر. [ م ُ ت َ ض ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استحضار. دواننده . (آنندراج ) (اقرب الموارد). || بخود بازآینده . (آنندراج ). رجوع به استحضار شود.
مستحضر. [ م ُ ت َ ض َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استحضار. حاضر کرده شده . (اقرب الموارد). حاضر. آماده یافته شده . حاصل شده . (ناظم الاطباء). رجوع به استحضار شود. || آگاه . واقف . مطلع. با خبر. خبردار. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- مستحضر بودن ؛ آگاه بودن . اطلاع داشتن .
- مستحضر داشتن ؛ به اطلاع رساندن .
- مستحضر شدن ؛ آگاه شدن .
- مستحضر کردن ؛ آگاهانیدن .
- مستحضر نمودن ؛ به آگاهی رساندن .
آگاه