کلمه جو
صفحه اصلی

مستحضر


مترادف مستحضر : آگاه، باخبر، خبردار، درجریان، مخبر، مطلع، واقف

متضاد مستحضر : بی خبر

برابر پارسی : آگاه، آشنا، دانسته

فارسی به انگلیسی

informed, aware

عربی به فارسی

شويه , شستشو , محلول طبي مخصوص شستشويا ضد عفوني کردن صورت وغيره , لوسيون


مترادف و متضاد

آگاه، باخبر، خبردار، درجریان، مخبر، مطلع، واقف ≠ بی‌خبر


فرهنگ فارسی

حاضرکننده، آماده کننده، به حضورخواهنده ، آگاه وباخبر
( اسم ) ۱ - حاضرکرده آماده . ۲- حاصل شده . ۳- بیاد دارند بیاد آورنده . ۴ - آگاهی یافته آگاه شده مطلع : علتش آن بود کزاخلاق ناپاکان ری و ملت پاک خراسان هیچ مستحضرنبود . ( بهار )
دواننده

فرهنگ معین

(مُ تَ ض ) [ ع . ] (اِفا. ) آگاه ، مطلع .

لغت نامه دهخدا

مستحضر. [ م ُ ت َ ض ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استحضار. دواننده . (آنندراج ) (اقرب الموارد). || بخود بازآینده . (آنندراج ). رجوع به استحضار شود.


مستحضر. [ م ُ ت َ ض ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استحضار. دواننده. ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || بخود بازآینده. ( آنندراج ). رجوع به استحضار شود.

مستحضر. [ م ُ ت َ ض َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استحضار. حاضر کرده شده. ( اقرب الموارد ). حاضر. آماده یافته شده. حاصل شده. ( ناظم الاطباء ). رجوع به استحضار شود. || آگاه. واقف. مطلع. با خبر. خبردار. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- مستحضر بودن ؛ آگاه بودن. اطلاع داشتن.
- مستحضر داشتن ؛ به اطلاع رساندن.
- مستحضر شدن ؛ آگاه شدن.
- مستحضر کردن ؛ آگاهانیدن.
- مستحضر نمودن ؛ به آگاهی رساندن.

مستحضر. [ م ُ ت َ ض َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استحضار. حاضر کرده شده . (اقرب الموارد). حاضر. آماده یافته شده . حاصل شده . (ناظم الاطباء). رجوع به استحضار شود. || آگاه . واقف . مطلع. با خبر. خبردار. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- مستحضر بودن ؛ آگاه بودن . اطلاع داشتن .
- مستحضر داشتن ؛ به اطلاع رساندن .
- مستحضر شدن ؛ آگاه شدن .
- مستحضر کردن ؛ آگاهانیدن .
- مستحضر نمودن ؛ به آگاهی رساندن .


فرهنگ عمید

آگاه، مطلع.

فرهنگ فارسی ساره

آگاه


پیشنهاد کاربران

ملتفت

دانستن - باخبر بودن از چیزی یا موضوعی


کلمات دیگر: