کلمه جو
صفحه اصلی

مسی


مترادف مسی : از جنس مس، مسین ، سیمین، آهنین، پولادین

متضاد مسی : زرین

فارسی به انگلیسی

made of copper


copper, made of copper

copper


مترادف و متضاد

از جنس مس، مسین ≠ زرین


cupreous (صفت)
مسی

cuprous (صفت)
مسی

cupric (صفت)
مسی

۱. از جنس مس، مسین ≠ زرین
۲. سیمین
۳. آهنین، پولادین


فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به مس ساخته از مس : ظروف مسی . مسیحادم . آنکه دمش همچون عیسی مسیح باشد درزندهکردن مردگان و علاج بیماران .
به هندی کاکنج است و در بعضی بلاد اطریلال را باین اسم خوانند

لغت نامه دهخدا

مسی ٔ. [ م ُ ] (ع ص ) ج ،مسیئون . بدکردار و گناهکار و محروم . (ناظم الاطباء).بدی کننده و گناهکار. (فرهنگ نظام ). بدکردار. (دهار)(مهذب الاسماء). بدکردار. بدافعال . (از غیاث ) . بدکار. تباهکار. تبهکار. بدکاره . بزه کار. بزه مند. عاصی . مذنب . مجرم . آثم . اثیم . بدکنش . بدکننده ، مقابل محسن . (یادداشت مرحوم دهخدا).


مسی . [ ] (اِ) به هندی کاکنج است و در بعضی بلاد اطریلال را به این اسم خوانند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).


مسی . [ م َس ْی ْ ] (ع مص ) بیرون آوردن نطفه از زهدان ناقه و پاک کردن رحم را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). خارج ساختن نطفه از رحم و فرزند از شکم . (تاج المصادر بیهقی ). || لاغر گردانیدن شتران را. (از منتهی الارب )(آنندراج ). || نرم رفتن و کم رفتن . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || به دست مالیدن و پاک کردن چیزی را. || برکشیدن هر چیزی که باشد. (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).


مسی . [ م ِ ] (ص نسبی ) منسوب به مس . از جنس مس . ساخته شده از مس . || گونه ای رنگ سرخ مانند رنگ مس . به رنگ مس . مسی رنگ . || مس فروش . مسگر. || یک قسم سَنونی معمول هندوستان که رنگ میکند دندانها را. (ناظم الاطباء).


مسی . [ م ِس ْی ْ / م ُ ] (ع اِ) شبانگاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (دهار) (مهذب الاسماء).


مسی. [ م َس ْی ْ ] ( ع مص ) بیرون آوردن نطفه از زهدان ناقه و پاک کردن رحم را. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). خارج ساختن نطفه از رحم و فرزند از شکم. ( تاج المصادر بیهقی ). || لاغر گردانیدن شتران را. ( از منتهی الارب )( آنندراج ). || نرم رفتن و کم رفتن. ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || به دست مالیدن و پاک کردن چیزی را. || برکشیدن هر چیزی که باشد. ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).

مسی. [ م ِس ْی ْ / م ُ ] ( ع اِ ) شبانگاه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( دهار ) ( مهذب الاسماء ).

مسی. [ ] ( اِ ) به هندی کاکنج است و در بعضی بلاد اطریلال را به این اسم خوانند. ( تحفه حکیم مؤمن ).

مسی. [ م ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به مس. از جنس مس. ساخته شده از مس. || گونه ای رنگ سرخ مانند رنگ مس. به رنگ مس. مسی رنگ. || مس فروش. مسگر. || یک قسم سَنونی معمول هندوستان که رنگ میکند دندانها را. ( ناظم الاطباء ).

مسی ٔ. [ م ُ ] ( ع ص ) ج ،مسیئون. بدکردار و گناهکار و محروم. ( ناظم الاطباء ).بدی کننده و گناهکار. ( فرهنگ نظام ). بدکردار. ( دهار )( مهذب الاسماء ). بدکردار. بدافعال. ( از غیاث ) . بدکار. تباهکار. تبهکار. بدکاره. بزه کار. بزه مند. عاصی. مذنب. مجرم. آثم. اثیم. بدکنش. بدکننده ، مقابل محسن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

فرهنگ عمید

۱. به رنگ مس؛ زرد مایل به قرمز.
۲. تهیه‌شده از مس.


بدکردار؛ گناه‌کار.


۱. به رنگ مس، زرد مایل به قرمز.
۲. تهیه شده از مس.
بدکردار، گناه کار.

دانشنامه عمومی

مسی (ابهام زدایی). مسی ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
مسی (رنگ)
مسی (فیلم)

پیشنهاد کاربران

واقعا یعنی پادشاه

پادشاه فوتبال و بهترین بازیکن تاریخ

مسینون mesinoon
نام روستایی از شهربابک استان کرمان است

مسینون ، احتمالا از لغت مسینیون به معنی شنگرف وشنجرف است


کلمات دیگر: