کلمه جو
صفحه اصلی

اغاردن

فرهنگ معین

( آغاردن ) (دَ ) (مص م . ) آغاریدن .

لغت نامه دهخدا

( آغاردن ) آغاردن. [ دَ ] ( مص ) آغاریدن.
اغاردن. [ اَ دَ ] ( مص ) آغاردن و سرشتن. ( ناظم الاطباء ). سرشته کردن. ( از برهان ) ( آنندراج ). || بهم آمیختن. ( ناظم الاطباء ). درهم آمیختن. ( از برهان ) ( از آنندراج ). || خیسانیدن. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( از آنندراج ). || برانگیزانیدن و تحریک نمودن. برانگیختن به جنگ. ( ناظم الاطباء ). برانگیزاندن و تحریک کردن بجنگ و حرب. ( از برهان ) ( آنندراج ). و رجوع به آغاردن شود.

اغاردن . [ اَ دَ ] (مص ) آغاردن و سرشتن . (ناظم الاطباء). سرشته کردن . (از برهان ) (آنندراج ). || بهم آمیختن . (ناظم الاطباء). درهم آمیختن . (از برهان ) (از آنندراج ). || خیسانیدن . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ). || برانگیزانیدن و تحریک نمودن . برانگیختن به جنگ . (ناظم الاطباء). برانگیزاندن و تحریک کردن بجنگ و حرب . (از برهان ) (آنندراج ). و رجوع به آغاردن شود.


فرهنگ عمید

( آغاردن ) ۱. تر کردن، خیسانیدن، نم کردن: پولاد نرم کی شود و شیرین / گرچه در انگبینْش بیاغاری (ناصرخسرو: ۴۸۹ ).
۲. سرشتن، آمیختن.
۳. (مصدر لازم ) نم کشیدن، خیسیدن.

پیشنهاد کاربران

آغاردن = آغاریدن : خیس کردن و سیراب کردن ( ب )


کلمات دیگر: