کلمه جو
صفحه اصلی

اسماعیلی

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - منسوب به اسماعیل بن ابراهیم ع . ۲ - منسوب به اسماعیل بن جعفر صادق ع پیرو آیین اسماعیلیه . جمع : اسماعیلیان .
احمد بن محمد بن اسماعیل بن اسحاق بن ابراهیم بن اسرائیل بن فشاخر افرخشی بخارایی مکنی بابی بکر از مردم بخارا و از قریه افرخش که آنرا فرخش نیز مینامیدند و بچهار فرسنگی بخارا بود و او پیشوای داشنمندان عصر خویش و باسماعیلی معروف بود و از روات درجه اول و بسال ۳٠۱ تولد یافت و در ماه رمضان سال بر ۳۸۴ د گذشت و ۸۴ سال عمر کرد .

لغت نامه دهخدا

اسماعیلی. [ اِ ] ( اِخ ) ابومعمربن ابی سعیدبن ابی بکر. وی شرف نفس را با شرف طبع و کرم ادب را با کرم نسب جمع داشت و در فقه مستولی و در شعر نیکوتصرف بود چندانکه صاحب بن عباد در وصف قصیده ای که ازو رسیده بود فصلی به پدر او ابوسعید نوشت و نسخه آن این است : و بعد فهل اتاک حدیث الاعجاب منّا و قد طلعت من ارضک فقرةالفقر و عزةالغرر و حدیقةالزهر و خلیفة المطر. تلک حسنة انتشرت عن ضؤک و غمامة نشأت بنؤک و نار قدحت بزندک و صفیحة فضل طبعت علی نقدک. و انها لقصیدة ولدنا ابی معمر عمره اﷲ تعالی ما اختار و عمر به الرباع و الدیار، خطت باقدام الاجادة و قطعت مسافةالاصابة وسعت الی کعبةالقبول و حلت حرم الامن خیرالحلول ، تلبی و قد تعرّت من لباس التعمل. و تجرّدت عن غطاف التبذل. فلم تدع منسکاً من البرّ الاّقضته. و لا مشعراً من الفضل الاّ عمرته ُ و لا معرفاً من العلم الاّ شهدته. و لا محصباً من الفهم الاً حضرته. و اجتمعنا حولها و انا لاعداد جمة. و فینا واحد یقال انه أمة کانا عدیدالموسم یعظمون الشعائر و یعلقون الستائر و یحتضنون الملتزم و یلثمون المستلم. و هذا الکتاب یرد علیکم بالخبر اسرع من اللمح البارق. نعم و من اللمع الخاطف و اخف من سابق الحجیج و ان کان المثل الاعلی لبیت اﷲ العتیق فاحمد اﷲ اذ قرن فضل فتاک بفضلک و جعل فرعک کاصلک و انبت غصنک علی شجرک. و اشتق هلالک من قمرک. و اراک من ظهرک من یحذو علی نجرک و یصل فخره بفخرک. و یشید من بناءالدرایة ما اسست. و یسقی من شجرالروایة ما غرست.
و از غرر اشعار ابومعمر این قصیده در باب صاحب است :
ماعهدت القضیب ینهض بالحقَ-
-ف ولا البدر للتمام استسرّا
حبذا الطارق الذی زار وَهْناً
فاعاد الظلام اذ زار فجرا
ثمل العطف و هو مانال خمرا
عطرالجیب و هو مامس عطرا
و الحیاء الملم بالخد منه
صیرفی یبدل العین اخری
ضمنی ضمةالوداع فعاد الشَْ
َفع منا عندالتعانق وترا
و سقانی بفیه خمراً بروداً
عاد بعدالفراق فی القلب جمرا
ملک طوعه ُ الملوک علاء
و هو طوع العفاة جاهاً و قدرا
ملک انهب العروض فاضحی الَ
َعرض منه علی البریة حظرا
ملک لایری سوی الحمد مالا
لا و لا الکنز غیر ما جرّ شکرا
فاذا المحل حل حل غماماً
و اذا النقع ثار ثار هزیرا
و اذا ما افاد نحل کعبا
و اذا ما افات نهنه عمرا
و اذا ماسطا تطاول جهراً
و اذا ما حبا تطوّل سرّا.

اسماعیلی . [ اِ ] (اِخ ) ابومعمربن ابی سعیدبن ابی بکر. وی شرف نفس را با شرف طبع و کرم ادب را با کرم نسب جمع داشت و در فقه مستولی و در شعر نیکوتصرف بود چندانکه صاحب بن عباد در وصف قصیده ای که ازو رسیده بود فصلی به پدر او ابوسعید نوشت و نسخه ٔ آن این است : و بعد فهل اتاک حدیث الاعجاب منّا و قد طلعت من ارضک فقرةالفقر و عزةالغرر و حدیقةالزهر و خلیفة المطر. تلک حسنة انتشرت عن ضؤک و غمامة نشأت بنؤک و نار قدحت بزندک و صفیحة فضل طبعت علی نقدک . و انها لقصیدة ولدنا ابی معمر عمره اﷲ تعالی ما اختار و عمر به الرباع و الدیار، خطت باقدام الاجادة و قطعت مسافةالاصابة وسعت الی کعبةالقبول و حلت حرم الامن خیرالحلول ، تلبی و قد تعرّت من لباس التعمل . و تجرّدت عن غطاف التبذل . فلم تدع منسکاً من البرّ الاّقضته . و لا مشعراً من الفضل الاّ عمرته ُ و لا معرفاً من العلم الاّ شهدته . و لا محصباً من الفهم الاً حضرته . و اجتمعنا حولها و انا لاعداد جمة. و فینا واحد یقال انه أمة کانا عدیدالموسم یعظمون الشعائر و یعلقون الستائر و یحتضنون الملتزم و یلثمون المستلم . و هذا الکتاب یرد علیکم بالخبر اسرع من اللمح البارق . نعم و من اللمع الخاطف و اخف من سابق الحجیج و ان کان المثل الاعلی لبیت اﷲ العتیق فاحمد اﷲ اذ قرن فضل فتاک بفضلک و جعل فرعک کاصلک و انبت غصنک علی شجرک . و اشتق هلالک من قمرک . و اراک من ظهرک من یحذو علی نجرک و یصل فخره بفخرک . و یشید من بناءالدرایة ما اسست . و یسقی من شجرالروایة ما غرست .
و از غرر اشعار ابومعمر این قصیده در باب صاحب است :
ماعهدت القضیب ینهض بالحقَ-
-ف ولا البدر للتمام استسرّا
حبذا الطارق الذی زار وَهْناً
فاعاد الظلام اذ زار فجرا
ثمل العطف و هو مانال خمرا
عطرالجیب و هو مامس عطرا
و الحیاء الملم بالخد منه
صیرفی یبدل العین اخری
ضمنی ضمةالوداع فعاد الشَْ
َفع منا عندالتعانق وترا
و سقانی بفیه خمراً بروداً
عاد بعدالفراق فی القلب جمرا
ملک طوعه ُ الملوک علاء
و هو طوع العفاة جاهاً و قدرا
ملک انهب العروض فاضحی الَ
َعرض منه علی البریة حظرا
ملک لایری سوی الحمد مالا
لا و لا الکنز غیر ما جرّ شکرا
فاذا المحل حل ّ حل ّ غماماً
و اذا النقع ثار ثار هزیرا
و اذا ما افاد نحل کعبا
و اذا ما افات نهنه عمرا
و اذا ماسطا تطاول جهراً
و اذا ما حبا تطوّل سرّا.

(یتیمةالدهر چ حفنیه ج 3 ص 274 ببعد).



اسماعیلی . [ اِ ] (اِخ ) احمدبن ابراهیم بن اسماعیل . حافظ. از مردم گرگان . متوفی بسال 371 هَ . ق . او راست : مستخرج . و معجم . و مسند در حدیث . (اعلام زرکلی ج 1 ص 30).


اسماعیلی . [ اِ ] (اِخ ) دهی از دهستان ایوان بخش گیلان شهرستان اسلام آباد غرب . 7000 گزی شمال باختری جوزر، کنار شوسه ٔ اسلام آباد غرب به ایلام . دشت . سردسیر. سکنه 250 تن . شیعه . زبان : کردی ، فارسی . آب از رودخانه ٔ گنگر. محصول : غلات ، برنج ، توتون ، لبنیات ، حبوبات . شغل : زراعت و گله داری . چادرنشین هستند. زمستان به گرمسیر غربی ایوان و حدود سومار میروند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).


اسماعیلی . [ اِ ] (اِخ ) محدث است . رجوع به تاریخ الخلفاء سیوطی چ 1351 ص 49، 69 و 275 شود.


اسماعیلی . [ اِ ] (اِخ ) یا اسماعیل نام انگشتری زمردین مشهور. ابوریحان در الجماهر آرد: «و وهب [المهدی ] للرشید الخاتم المعروف باسماعیل من زمردة لم یر مثلها و فیها ثقبة و طلب لها سنین ما یشابها لیسدتلک الثقبة به حتی وجده بعد حین و عمل ما یهندم فیها و احضر الصواغ و صاغوا بین یدیه خاتماً و طلی المنحوت بمصطکی لیرکبه فی ثقبةالفص فوضعه الرشید علی کفه ینظر الیه معتبراً للمشابهة بینهما فوقعت علیه ذبایة و تعلق برجلها و طارت و ذهبت به . فقال الرشید: صدق اﷲ تعالی فی قوله : ضعف الطالب و المطلوب ، و لما استخلف الهادی و دخل علیه الرشید رأی الاسماعیلی فی یده فحسده علیه و اراد ان یقترن بالجبل و حین خرج من عنده اتبعه الفضل بن الربیع مع اسماعیل الاسود بان یبعث الاسماعیلی الیه و ان لم یفعل فجئنی برأسه و لحقه الربیع و اخبره بالقصة فقال : واﷲ لااعطیه الا بیدی ، فرجع معه الی ان بلغا الجسر فاخرجه من اصبعه و قال یافضل ا هو الاسماعیلی ؟ قال : نعم ، فرمی به فی دجلة، و طلبوه فلم یوجد الی ان استخلف الرشید و مضت من خلافته سنة و کان بالخلد یذکر ما عامله به موسی فتذکر الخاتم و امر الفضل بالغوص لطلبه فقال : یا سیدی قد طلب مراراً و انی لاظن ان قد علاه اکثر من اربع اذرع من الطین لتطاول المدة. ثم مضی الفضل بالغواصین فقال له احدهم قف موقف الرشید و ارم بمدره فی قدرالخاتم کما رمی به ، ففعل و اول ما غاص الغواص فی مسقطالمدرة بعد ان قدر ما یمیل الماء به الی ان بلغ القرار، اخرج الخاتم بعینه کما هو و قرنه الرشید بالجبل کما اراد الهادی . و لم یمکن ان تبلغه المقادیر ما اراد». (الجماهر ص 61، 62، 64، 165، 187).


اسماعیلی . [ اِ] (اِخ ) احمدبن محمدبن اسماعیل بن اسحاق بن ابراهیم بن اسرائیل بن فشاخر افرخشی بخارائی مکنی به ابوبکر. ازمردم بخارا و از قریه ٔ افرخش که آنرا فرخش نیز مینامیدند و بچهارفرسنگی بخارا بود. او پیشوای دانشمندان عصر خویش و به اسماعیلی معروف بود و از روات درجه ٔ اول . و بسال 301 هَ . ق . تولد یافت و در ماه رمضان سال بر 384 درگذشت و 84 سال عمر کرد. (انساب سمعانی ذیل کلمه ٔ افرخشی ) (رودکی تألیف نفیسی ج 1 ص 450).


اسماعیلی . [اِ ] (اِخ ) رجوع به حسن بن صباح و اعلام زرکلی شود.


اسماعیلی .[ اِ ] (اِخ ) او راست : کتاب الصحابة. (کشف الظنون ).


فرهنگ عمید

هریک از پیروان فرقۀ اسماعیلیه.

دانشنامه عمومی

اسماعیلی (بردسیر). اسماعیلی (بردسیر)، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان بردسیر در استان کرمان ایران است.
این روستا در دهستان کوه پنج قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۵۰ نفر (۱۲خانوار) بوده است.

اسماعیلی (نام خانوادگی). اسماعیلی از نام های خانوادگی متداول در ایران است. این صفحه افرادی با این نام خانوادگی را فهرست می کند:
محسن اسماعیلی فقیه و حقوق دان ایرانی
محمد اسماعیلی
محمد اسماعیلی (سیاست مدار)
فرزاد اسماعیلی
غفار اسماعیلی
پرویز اسماعیلی برادر محسن اسماعیلی
داریوش اسماعیلی
توکل اسماعیلی
فریبرز اسماعیلی
علی اسماعیلی
فرشید اسماعیلی

پیشنهاد کاربران

باطن و درون

اسماعیلی esmaeili
هم نام خانوادگی است وهم به شیعه ای گفته می شود که جزو شیعه ی اسماعیلیه است ، رجوع شود به لغت ، اسماعیلیه


کلمات دیگر: