کلمه جو
صفحه اصلی

پسا

فارسی به انگلیسی

time


فرهنگ فارسی

وقت نوبت : این پسا در این وقت . آن پسا در آن وقت .

فرهنگ معین

(پَ ) (ق . ) وقت ، نوبت .

لغت نامه دهخدا

پسا. [ پ َ ] ( ق ) این پسا :
تا نسوزد نیز گیرد رنگ ِکَش
این پسا از هیمه ها نیمی بکش.
دهخدا ( دیوان ص 51 ).
آن پسا. در این وقت. در آن وقت. در این نوبت. بدان نوبت.

پسا.[ پ َ ] ( اِخ ) نام شهری است به فارس و فسا معرب آن است. مؤلف حدود العالم آورده است : پسا شهری است بناحیت پارس خرم و بزرگ و او را قهندز است و ربض است و جای بازرگانان است و با خواسته بسیار است و شهرکهای کردیان و خیر ( ؟ ) از پساست. و نیز رجوع به فسا شود.

پسا. [ پ َ ] (ق ) این پسا :
تا نسوزد نیز گیرد رنگ ِکَش
این پسا از هیمه ها نیمی بکش .

دهخدا (دیوان ص 51).


آن پسا. در این وقت . در آن وقت . در این نوبت . بدان نوبت .

پسا.[ پ َ ] (اِخ ) نام شهری است به فارس و فسا معرب آن است . مؤلف حدود العالم آورده است : پسا شهری است بناحیت پارس خرم و بزرگ و او را قهندز است و ربض است و جای بازرگانان است و با خواسته ٔ بسیار است و شهرکهای کردیان و خیر (؟) از پساست . و نیز رجوع به فسا شود.


دانشنامه عمومی

پسا ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
پسار نامی در فیزیک و دینامیک سیالات.
نام پیشین شهر فسا.

مؤخر، واپس.


پیشنهاد کاربران

نیروی بازدارنده و به پس کشنده در هوا نوردی

پَسّا، در گویش شهرستان بهاباد به معنای فرصت یا به ترتیب است مثال فرصت: بیِد ( بیاید ) بریم می ترسم دگه پساش نشه.
مثال به ترتیب:میوه ها را اپسا ( از پسا ) وردارد.

در گویش تاتی پسا به عقب گفته میشود. پسین=پشتین، عقبین

بعد. مثلاً پسا انتخابات: یعنی بعد از انتخابات. پسا فرجام: بعد از فرجام.


کلمات دیگر: