برابر پارسی : ترازی، ستانی
افقی
برابر پارسی : ترازی، ستانی
فارسی به انگلیسی
horizontal
فارسی به عربی
افقی , فرع
عربی به فارسی
افقي , ترازي , سطح افقي
مترادف و متضاد
راست، صریح، درست، عمودی، مرتب، مستقیم، راحت، بی پرده، رک، سر راست، افقی، بطور سرراست
عرضی، جنبی، ضلعی، افقی، پهلویی، جانبی، واقع در خط افقی
افقی، ترازی
فرهنگ فارسی
( صفت ) خطی موازی زمین و خط افق مقابل عمودی .
افاق . هر که در نواحی زمین رود برای کسب معیشت .
افاق . هر که در نواحی زمین رود برای کسب معیشت .
فرهنگ معین
(اُ فُ ) (ص نسب . ) موازی ، منسوب به افق . خط راست موازی سطح زمین .
لغت نامه دهخدا
افقی. [ اُ ف ُ] ( ص نسبی ) نسبت است به افق ، مقابل عمودی. آنچه در افق باشد. که عمودی نیست. متوازی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). آنکه از آفاق زمین باشد. ( از اقرب الموارد ).
- خط افقی ؛ مقابل خط عمودی. خط موازی با سطح آب ساکن .
|| هر که در زمین برای کسب معیشت رود. اَفَقی. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). اَفّاق. ( منتهی الارب ). آنکه در نواحی زمین رود برای کسب معیشت. ( یادداشت مؤلف ).
افقی. [ اَ ف َ قی ی ] ( ع ص نسبی ) اَفّاق. اُفُقی. هرکه در نواحی زمین رود برای کسب معیشت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
- خط افقی ؛ مقابل خط عمودی. خط موازی با سطح آب ساکن .
|| هر که در زمین برای کسب معیشت رود. اَفَقی. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). اَفّاق. ( منتهی الارب ). آنکه در نواحی زمین رود برای کسب معیشت. ( یادداشت مؤلف ).
افقی. [ اَ ف َ قی ی ] ( ع ص نسبی ) اَفّاق. اُفُقی. هرکه در نواحی زمین رود برای کسب معیشت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
افقی . [ اَ ف َ قی ی ] (ع ص نسبی ) اَفّاق . اُفُقی . هرکه در نواحی زمین رود برای کسب معیشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
افقی . [ اُ ف ُ] (ص نسبی ) نسبت است به افق ، مقابل عمودی . آنچه در افق باشد. که عمودی نیست . متوازی . (یادداشت مرحوم دهخدا). آنکه از آفاق زمین باشد. (از اقرب الموارد).
- خط افقی ؛ مقابل خط عمودی . خط موازی با سطح آب ساکن .
|| هر که در زمین برای کسب معیشت رود. اَفَقی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). اَفّاق . (منتهی الارب ). آنکه در نواحی زمین رود برای کسب معیشت . (یادداشت مؤلف ).
فرهنگ عمید
ویژگی چیزی که موازی افق و سطح زمین باشد.
دانشنامه آزاد فارسی
اُفُقی (horizontal)
موازی با صفحۀ افق، عمود بر امتداد شاغول. افقی بودن صفحه را در عمل با استفاده از تراز می آزمایند. تیله ای که روی یک میز افقی قرار دارد نمی غلتد، مگر آن که فشاری به آن وارد شود. روی صفحۀ کاغذ، خطوط افقی به موازات بالای صفحه رسم می شوند.
موازی با صفحۀ افق، عمود بر امتداد شاغول. افقی بودن صفحه را در عمل با استفاده از تراز می آزمایند. تیله ای که روی یک میز افقی قرار دارد نمی غلتد، مگر آن که فشاری به آن وارد شود. روی صفحۀ کاغذ، خطوط افقی به موازات بالای صفحه رسم می شوند.
wikijoo: افقی
فرهنگ فارسی ساره
ترازی، ستان
پیشنهاد کاربران
کفسو
کلمات دیگر: