کلمه جو
صفحه اصلی

تقاطع


مترادف تقاطع : برخورد، تلاقی، چهارراه، یکدیگر را قطع کردن، برخورد کردن

متضاد تقاطع : تباعد

برابر پارسی : برخورد، برشگاه، چهار راه

فارسی به انگلیسی

intersection, cloverleaf

intersection


فارسی به عربی

اجتمع , تقاطع

عربی به فارسی

تقاطع , چهار راه


مترادف و متضاد

junction (اسم)
اتصال، خط اتصال، ربط، تقاطع، نقطه اتصال، برخوردگاه

meet (اسم)
تقاطع، جلسه، نشست، نشستگاه، اشتراک

intersection (اسم)
چهار راه، تقاطع

decussating (اسم)
تقاطع

برخورد، تلاقی ≠ تباعد


چهارراه


یکدیگر را قطع کردن، برخورد کردن


۱. برخورد، تلاقی
۲. چهارراه
۳. یکدیگر را قطع کردن، برخورد کردن ≠ تباعد


فرهنگ فارسی

ازهم بریدن وجداشدن، یکدیگرراقطع کردن
۱ - ( مصدر ) برخورد کردن یکدیگر را قطع کردن . ۲ - از هم بریدن از هم گسستن از یکدیگر جدا شدن . ۳ - قطیع کردن دو خط یکدیگر را در یک نقطه . ۴ - ( اسم ) برخورد قطع . جمع : تقاطعات .

فرهنگ معین

(تَ طُ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) یکدیگر را قطع کردن ، قطع کردن دو خط یکدیگر را. ۲ - (اِمص . ) برخورد، قطع .

لغت نامه دهخدا

تقاطع. [ ت َ طُ ] ( ع مص ) ازیکدیگر بریدن. ( زوزنی ). بریدن دو گروه از یکدیگر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). باهم قطع نمودن یکدیگر را. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). ضد تواصل. ( اقرب الموارد ). حصه حصه شدن ارحام. || جدا شدن پاره ای از چیزی. ( از اقرب الموارد ). از هم جداشدگی. || قطع کردن دو چیز همدیگر را از وسط و مانند خاج واقع شدن دو چیز بر روی هم. ( ناظم الاطباء ): چهارراه محل تقاطع دوراه است. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ عمید

۱. چهارراه.
۲. (ریاضی ) نقطه ای که در آن دو یا چند خط یکدیگر را قطع کنند.
۳. (اسم مصدر ) از هم بریدن و جدا شدن.
۴. (اسم مصدر ) [قدیمی] یکدیگر را قطع کردن.

دانشنامه عمومی

تَقاطُع یا بُرشگاه یا چهارراه محل گذر دو راه از یکدیگر است.
تقاطع ها انواع گوناگونی دارند از جمله تقاطع هم عرض، تقاطع هم سطح، تقاطع غیرهم سطح، تقاطع فرعی و اصلی، تقاطع دارای چراغ سه مرحله ای، سه راهی و چهارراه. میدان را نیز می توان در اصل نوعی تقاطع به شمار آورد.
تقاطع های راه و جاده با خط راه آهن نیز نوعی از تقاطع ها است. چنین تقاطع هایی می تواند بدون مستحفظ یا با مستحفظ باشد.

فرهنگ فارسی ساره

برشگاه، چهار راه


فرهنگستان زبان و ادب

{crossing, crossover} [حمل ونقل ریلی] محل تلاقی دو مسیر راه آهن یا جاده با راه آهن که تغییر مسیر در آن امکان پذیر نباشد
{intersection} [حمل ونقل درون شهری-جاده ای] محل برخورد دو یا چند معبر

نقل قول ها

تقاطع (۱۳۸۴)، فیلمی به کارگردانی ابوالحسن داودی
• مملکت: من و این بچه و اصغر قاطر همه مون بیمهٔ ارحم الراحمینیم. اونم خودش با برزگیش نگه مون می داره.• نادر: تو فکر می کنی، تو این جهنم بی در و پیکر می تونی تنهایی مواظب دخترت باشی.• نادر: قلبشو به کی داده؟ به تو، به نگار، یا این که پاره پاره کرده بینتون.• نادر: من دارم شعار می دم یا تو که هنوز نمی خوای بفهمی زمونه فرق کرده. فرق نکرده، زیر و رو شده.• حمید: اولا من زندانبانش نیستم، پدرشم.• پدرام: یه جوری راست و ریستش کن که تلخ نشه.• مادر پدرام: اون نفیر دربون جهنمم خاموش کن.• پدرام: دیزی و موسیقی سنتی یا تکنو پارتی و سوسول بازی.• پدرام: باکورابان خره، عطر مشهدی که نیست.• پدرام: چته امشب؟ قهوه ای می زنی.• پدرام: بند قنداقتو ببند، دل و جیگرت نریزه پایین.• مهسا: تو فقط محکم بشین، مراقب بار شیشه ات باش.• پدرام: بالاخره ما نفهمیدیم، تو می ترسی گیر بیفتی یا می خوای بری خودتو لو بدی.• پدرام: چرا تو فکر می کنی وضع اونا از ما بدتره. اگه ما مرده بویدم شاید اون دنیا خوش و خرم داشتیم حالشو می بردیم.• دوست شادی: باید قلقشو پیدا کنی دیگه. همشون خیال می کنن عقل کلن ولی هر کدومشون یه قلقی دارن.• شادی: بابای من از اون قفلایی که هیچ کلیدی بهش نمی خوره.• دوست شادی: احتمالا از اونایی که می خواستن جهانو تغییر بدن، حالا که زورشون نرسیده، تلافیشو سر زن و بجه شون درمیارن.• شادی: خوش به حال ما که دلمون به هیچی خوش نیست.• ترقی: اون همه معلم خصوصی و کلاس تقویتی و کنکور و اینو ببین و اونو ببین و کوفت و زهرمار، واسه هر الاغی گرفته بودم، تو این مملکت، پروفسور فارغ التحصیل می شد.• پدرام: بو برده بابا مایه داره. می خواد آویزون شه، ای یار مبارک باد می خواد.• ترقی: این دوربینای جدیدو ندیدی، انقده ولی شیشصد برابر هزار برابر می کنه، تا فیاخال دون آدمم عکس می گیرن بعد می فرستن رو اینترنت.• طلبکار: حاشا به غیرتش، تو رو کرده سپر بلا.• امیر: اصلا گفتنش چه فایده ای داره. یه حرف تکراری که هر دومون تا تهشو حفظیم.• پدرام: این جوری که ترمز بریدی، دیگه لازم نیست مادرت لومون بده.• حمید: چون می بینه افتادم گوشه رینگ و طلبکارا دارن لت و پارم می کنن.• دوست پدرام: بی عرضه، آدم ساندویچشو که نمی بره رستوران.• دوست پدرام: ببین، من گوشتم نپزه، تو گلوت گیر می کنه.• مینو: این بازی رو تمومش کن، خیلی طولانی شده.• داریوش: دلم پیرتر از اون که بخواد دوباره برای کسی بلرزه.• داریوش: من همیشه تو رو برای خودت خواستم، نه برای خودم.• پلیس فرودگاه: هر قانونی یه استثنایی هم داره. حالا اگر حکم ندارن معنیش این نیست که دارن دروغ می گن.

واژه نامه بختیاریکا

چار رَهُو

پیشنهاد کاربران

برخورد ، به هم خوردن

بر خورد، یکدیگر را قطع کردن


کلمات دیگر: