مترادف مشاطه : آرایشگر، ماشطه، شانه زننده، شانه کننده
برابر پارسی : آرایشگر، چهره آرا، بزک کن
beautician
bride - dresser, tirewoman
صفت
آرایشگر، ماشطه
شانهزننده، شانهکننده
۱. آرایشگر، ماشطه
۲. شانهزننده، شانهکننده
مشاطة. [ م ُ طَ ](ع اِ) آنچه بیفتد از موی در وقت شانه کردن . (مهذب الاسماء) (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). موی که بر شانه برافتد. (منتهی الارب ). مویی که در شانه کردن برافتد و ساقط شود. (ناظم الاطباء). آنچه بیفتد از موی ، گاه شانه کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
فرخی .
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 36).
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 388).
مسعودسعد (دیوان چ رشیدیاسمی ص 39).
خاقانی .
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 87).
خاقانی .
عطار.
سعدی .
سعدی .
سعدی .
خاقانی (دیوان ص 6).
خاقانی (تحفةالعراقین ).
ملاطغرا (از آنندراج ).
مشاطة. [ م َش ْ شا طَ ] (ع ص ) دختری که خوب شانه کند. ج ، مشّاطات . (از اقرب الموارد). ماشِطه . زنی که نیک شانه زند و آن را حرفه ٔ خود سازد. (از المنجد). و رجوع به ماشطه و مدخل بعد شود.
مشاطة. [ م ِ طَ ] (ع اِمص ) صنعت شانه کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شغل و صنعت شانه کردن . (ناظم الاطباء). حرفه ٔ ماشطه (زن شانه کننده و آرایشگر). (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط).
مشاطة. [ م ُ شاطْ طَ ] (ع مص ) (از «ش ط ط») نبرد کردن کسی را در دور رفتن . یقال : شاطّه اذا غالبه فی الشطط.(منتهی الارب ). غالب آمدن بر کسی در اشطاط. (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). شاطه مشاطة؛ غالب آمد او را در جور کردن بر کسی و دور شدن و در رفتن ستور به چرا. (ناظم الاطباء). و رجوع به اشطاط و شطط شود.