کلمه جو
صفحه اصلی

توجه کردن


مترادف توجه کردن : التفات کردن، اعتنا کردن، مراعات کردن، رعایت کردن، روی آوردن، تیمار داشتن، غم گساری کردن، غم خواری کردن، دل سوزی کردن، دقت کردن

برابر پارسی : تیمار، پرداختن به

فارسی به انگلیسی

address, attend, baby, heed, look, note, nurse, regard, watch, pay

فارسی به عربی

احضر , خیمة , علامة , ملاحظة

مترادف و متضاد

assist (فعل)
معاونت کردن، توجه کردن، کمک کردن، یاری کردن، مساعدت کردن، دستیاری کردن، شرکت جستن، همدستی و یاری کردن، دستگیری کردن، حضور بهم رساندن، پیوستن به، حمایت کردن از، پایمردی کردن

attend (فعل)
همراه بودن، توجه کردن، انتظار داشتن، حضور داشتن، رسیدگی کردن، مواظبت کردن، گوش کردن، در ملازمت کسی بودن، در پی چیزی بودن، از دنبال امدن، انتظار کشیدن، پرستاری کردن

advert (فعل)
توجه کردن، عطف کردن

note (فعل)
توجه کردن، ذکر کردن، یادداشت کردن، ملاحظه کردن، ثبت کردن، بخاطر سپردن، تذکاریه یادداشت کردن، نوت موسیقی نوشتن

figure on (فعل)
توجه کردن، اطمینان داشتن، در صدد بودن

tent (فعل)
توجه کردن، خیمه زدن

ward (فعل)
توجه کردن، نگهداری کردن

mark (فعل)
توجه کردن، علامت گذاشتن، علامت گذاردن، نشان کردن

perpend (فعل)
توجه کردن، تعمق کردن، دقیق بودن

التفات کردن، اعتنا کردن، مراعات کردن، رعایت کردن


روی آوردن


تیمار داشتن، غم‌گساری کردن، غم‌خواری کردن


دل‌سوزی کردن


دقت کردن


۱. التفات کردن، اعتنا کردن، مراعات کردن، رعایت کردن
۲. روی آوردن
۳. تیمار داشتن، غمگساری کردن، غمخواری کردن
۴. دلسوزی کردن
۵. دقت کردن


فرهنگ فارسی

ملاطفت کردن نوازش نمودن یا روی نهادن به ٠ ٠ ٠ روی کردن به ٠ ٠ ٠ روی به سوی چیزی یا کسی کردن ٠

لغت نامه دهخدا

توجه کردن. [ ت َ وَج ْ ج ُه ْ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) توجه نمودن. دقت کردن. روی کردن به چیزی. مراقبت کردن. || نظر مرحمت بکسی داشتن. ملاطفت و مهربانی کردن بکسی. ابراز علاقه کردن بکسی. رجوع به توجه و دیگر ترکیبهای آن شود.

جدول کلمات

گوش برافروختن

پیشنهاد کاربران

pay attention

اهتمام

اعتنا

وقع

پرداختن به

رو آوردن ، روی آوردن

مبذول داشتن

- نظر کردن در چیزی ؛ بدان پرداختن. به آن توجه و عنایت کردن :
داد تن دادی بده جان را به دانش داد زود
یافت از تو تن نظر در کار جانت کن نظر.
ناصرخسرو.
در مملکت خویشتن نظر کن
زیرا که ملک بی نظر نباشد.
ناصرخسرو.
در من نظری بکن که خورشید
بسیار نظر کند به ویران.
خاقانی.
در خطای کسی نظر نکنم
طمع مال و قصد سر نکنم.
نظامی.
ایزد تعالی در وی نظر نکند بازش بخواند. ( گلستان سعدی ) .
بر آن باش تا هر چه نیت کنی
نظر در صلاح رعیت کنی.
سعدی.

- روکردن به ؛ توجه کردن به. متوجه کسی شدن : رو کرد به من و گفت. . . ( یادداشت بخط مؤلف ) :
رو به آتش کرد شه کای تندخو
آن جهان سوز طبیعی خوت کو
مولوی.
اکنون که تو روی باز کردی
رو باز به خیر کرد حالم.
سعدی.
از روی دوست تا نکنی رو به آفتاب
کز آفتاب روی به دیوار می کنی.
سعدی.
یکبار رو چرا به در دل نمی کنند
این ناکسان که زحمت درها همی دهند.
صائب.
جز به سختی نکند وصل بتان رو به کسی
باده ٔ آینه در شیشه ٔ سنگ است اینجا.
صائب ( از آنندراج ) .
چو بستی در بروی من به کوی صبر رو کردم
چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم.
محمدحسین شهریار.

روی آوردن = کنایه از توجهیدن.
رویاوَرِش = روی آوردن - دن ش.
رویاوَریدَن به = توجه کردن/ روی آوردن به.

توجهیدن.

نیوشیدن.


کلمات دیگر: