کلمه جو
صفحه اصلی

افراد


برابر پارسی : مردم، کسان

فارسی به انگلیسی

individuals, units, single verses, singles or uniques, odds


using in the singular


using in the singular, people, troops

people, troops


مترادف و متضاد

partition (اسم)
جدا کردن، تقسیم، اپارتمان، تیغه، دیواره، حد فاصل، وسیله یا اسباب تفکیک، افراد

privates (اسم)
افراد

فرهنگ فارسی

جمع فرد، یکی کردن، تنهاکردن چیزی، جداکردن کسی یاچیزی ازکسان یاچیزهای دیگر، تنهارو آوردن بکاری
۱- ( مصدر ) یکی کردن تنها کردن جدا کردن . ۲ - یکی یکی کردن . ۳ - ( مصدر ) تنها بکاری روی آوردن .

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] ( اِ. ) جِ فرد.
( اِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) یکی کردن ، جدا کردن . ۲ - (مص ل . ) تنها به کاری روی آوردن .

( اَ ) [ ع . ] ( اِ.) جِ فرد.


( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص م .) یکی کردن ، جدا کردن . 2 - (مص ل .) تنها به کاری روی آوردن .


لغت نامه دهخدا

افراد. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ فرد، بمعنی تنها و طاق و ضد زوج. ( آنندراج ). ج ِ فرد، تنها و نصف زوج که طاق باشد. ( از منتهی الارب ).
- افرادالنجوم ؛ ستارگان روشن که در کرانه آسمان برآید. فرودالنجوم کذلک. ( منتهی الارب ). ستارگان روشن در کرانه های آسمان. ( مهذب الاسماء نسخه خطی ).
|| مأخوذ از تازی. اشخاص. اعداد مفرد. کسان. مردمان. فردهای دفتر. ( ناظم الاطباء ). || در اصطلاح سالکان افراد، سه تنانند که بتجلی فردیه بواسطه حسن متابعت حضرت رسالت پناه ( ص ) متحقق شده اند و از غایت کمال که ایشان راست خارج از دائره قطب الاقطابند. ( آنندراج )( از کشاف اصطلاحات الفنون ). و در مرآت الاسرار گوید: افراد آنها باشند که بر قلب علی ( ع ) باشند و اینها راتعداد نیست. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). نزد صوفیان عبارت از مردانی است که خارج از نظر قطب هستند. ( از تعریفات جرجانی ).

افراد. [ اِ ] ( ع مص ) تنها کردن چیزی را.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( کشاف اصطلاحات الفنون ) ( مؤید ). تنها کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || تنها در کاری درآمدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : در مداومت مدام و منادمت پریچهرگان زیبااندام طریق افراد سپرده. ( جهانگشای جوینی ). || یکسو نمودن. || جدا کردن. || پیغامبر فرستادن. || یک بچه آوردن ماده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). یک بچه زادن. ( مؤید ) ( تاج المصادر بیهقی ). || حج مفرد گزاردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). فقهاء این لفظ را در مورد تنها گزاردن هر یک از حج و عمره استعمال کرده اند که هر دورا با یکدیگر نگذارند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).
- حج افراد ؛ یکی از سه قسم حج است که در فقه بنامهای حج افراد، حج قرآن ، حج تمتع خوانده میشود. افراد آنست که در وقف احرام نیست. انجام حج تنها بکند و آنرا احکام خاصی است. رجوع به همین لغت نامه ذیل کلمه حج شود.

افراد. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ فرد، بمعنی تنها و طاق و ضد زوج . (آنندراج ). ج ِ فرد، تنها و نصف زوج که طاق باشد. (از منتهی الارب ).
- افرادالنجوم ؛ ستارگان روشن که در کرانه ٔ آسمان برآید. فرودالنجوم کذلک . (منتهی الارب ). ستارگان روشن در کرانه های آسمان . (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ).
|| مأخوذ از تازی . اشخاص . اعداد مفرد. کسان . مردمان . فردهای دفتر. (ناظم الاطباء). || در اصطلاح سالکان افراد، سه تنانند که بتجلی فردیه بواسطه ٔ حسن متابعت حضرت رسالت پناه (ص ) متحقق شده اند و از غایت کمال که ایشان راست خارج از دائره ٔ قطب الاقطابند. (آنندراج )(از کشاف اصطلاحات الفنون ). و در مرآت الاسرار گوید: افراد آنها باشند که بر قلب علی (ع ) باشند و اینها راتعداد نیست . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). نزد صوفیان عبارت از مردانی است که خارج از نظر قطب هستند. (از تعریفات جرجانی ).


افراد. [ اِ ] (ع مص ) تنها کردن چیزی را.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (کشاف اصطلاحات الفنون ) (مؤید). تنها کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || تنها در کاری درآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : در مداومت مدام و منادمت پریچهرگان زیبااندام طریق افراد سپرده . (جهانگشای جوینی ). || یکسو نمودن . || جدا کردن . || پیغامبر فرستادن . || یک بچه آوردن ماده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یک بچه زادن . (مؤید) (تاج المصادر بیهقی ). || حج مفرد گزاردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فقهاء این لفظ را در مورد تنها گزاردن هر یک از حج و عمره استعمال کرده اند که هر دورا با یکدیگر نگذارند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
- حج افراد ؛ یکی از سه قسم حج است که در فقه بنامهای حج افراد، حج قرآن ، حج تمتع خوانده میشود. افراد آنست که در وقف احرام نیست . انجام حج تنها بکند و آنرا احکام خاصی است . رجوع به همین لغت نامه ذیل کلمه ٔ حج شود.


فرهنگ عمید

فرد#NAME?


= فرد

فرهنگ فارسی ساره

کسان، همگان


جدول کلمات

نفرات

پیشنهاد کاربران

کَسان

افراد در قانون به معنی انواع به کار می رود

پیروان

همراهان

اسماعیل افرادی

چشم

این واژه عربی و اوپ ( = جمع ) فرد می باشد و پارسی آن اینهاست:
هَنسان، هَنساس ( هَنس = فرد؛ اوستایی + «ان، اس» )
پاریْوان pãrivãn، پاریْواس pãrivãs ( پاریو از سنسکریت: پارتهیوَ= فرد + «ان، اس» )
دِهین ها، دِهینان، دِهیناس ( دَهین = فرد؛ سنسکریت + «ها، ان، اس» )
اس پسوند اوپ در سنسکریت است

اشخاص


کلمات دیگر: