برابر پارسی : برگه ها، برگ ها
اوراق
برابر پارسی : برگه ها، برگ ها
فارسی به انگلیسی
documents, papers, [o.s.] leaves
leafs, sheets, playing - cards
paper, scrap
فارسی به عربی
ورقة
عربی به فارسی
برگها
مترادف و متضاد
نزاع، جنگ، تکه، پاره، اشغال، اوراق، ته مانده، قراضه، ماشین الات اوراق
اوراق
اوراق
فرهنگ فارسی
برگها، جمع ورق
( اسم ) جمع ورق برگها ( درخت و کاغذ و جز آن ) ورقها برگه ها. یا اوراق بهادار .
( اسم ) جمع ورق برگها ( درخت و کاغذ و جز آن ) ورقها برگه ها. یا اوراق بهادار .
فرهنگ معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - جِ ورق ، برگ ها، برگه ها. ۲ - (عا. ) کهنه ، فرسوده . ۳ - پریشان احوال ، آشفته . ،~ بهادار برگ های سهام ، سندهایی که معادل پولی آن را نظام بانکی هر کشور تضمین کرده است . ،~ ِ قرضه برگه های بهاداری که دولت یا شرکتی منتشر می کند
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جِ ورق ؛ برگ ها، برگه ها. 2 - (عا.) کهنه ، فرسوده . 3 - پریشان احوال ، آشفته . ؛~ بهادار برگ های سهام ، سندهایی که معادل پولی آن را نظام بانکی هر کشور تضمین کرده است . ؛~ ِ قرضه برگه های بهاداری که دولت یا شرکتی منتشر می کند و دارای مدت و نرخ بهرة ثابت و معین است .
لغت نامه دهخدا
اوراق. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ وُرْق. رجوع به ورق شود. || ج ِ وِرْق. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( المنجد ). || ج ِ وَرِق. ( ناظم الاطباء ). رجوع به ورق شود. || ج ِ وَرَق. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( المنجد ) :
الا تا باد نوروزی بیاراید گلستان را
و بلبل را به شبگیران خروش آید بر اوراقش.
گفتم این منزلت از قدر تو می بینم بیش.
که تاب آتش سعدی نیاورد اقدام.
که درس عشق در دفتر نباشد.
صائب از اوراق دیوان تو یادم میدهد.
وگرنه خار نمی ماند از گلستانم.
- اوراق شدن کسی ؛ ( در تداول عامه ) سخت ضعیف و زار و نزار شدن او.
- اوراق کردن ؛ ازهم باز و پاشیده کردن صفحات کتاب یا اجزاء دستگاهی.
الا تا باد نوروزی بیاراید گلستان را
و بلبل را به شبگیران خروش آید بر اوراقش.
منوچهری.
پر طاوس در اوراق مصاحف دیدم گفتم این منزلت از قدر تو می بینم بیش.
سعدی.
ضرورت است که روزی بسوزد این اوراق که تاب آتش سعدی نیاورد اقدام.
سعدی.
بشوی اوراق اگر همدرس مایی که درس عشق در دفتر نباشد.
حافظ.
در کنار بوستان مجموعه رنگین گل صائب از اوراق دیوان تو یادم میدهد.
صائب.
تو غنچه ساختی اوراق بادبرده من وگرنه خار نمی ماند از گلستانم.
صائب.
- اوراق شدن کتاب ؛ ازهم پاشیده شدن و بهم ریختن.- اوراق شدن کسی ؛ ( در تداول عامه ) سخت ضعیف و زار و نزار شدن او.
- اوراق کردن ؛ ازهم باز و پاشیده کردن صفحات کتاب یا اجزاء دستگاهی.
فرهنگ عمید
۱. = ورق
۲. (صفت ) خراب و فرسوده، پاره شده.
۳. (صفت ) [عامیانه] آنچه قطعه هایش از هم جدا شده باشد: ماشین اوراق.
۴. (صفت ) پریشان احوال، ناراحت.
۲. (صفت ) خراب و فرسوده، پاره شده.
۳. (صفت ) [عامیانه] آنچه قطعه هایش از هم جدا شده باشد: ماشین اوراق.
۴. (صفت ) پریشان احوال، ناراحت.
واژه نامه بختیاریکا
بوراق؛ کَلِچِه؛ هُراقِه
پیشنهاد کاربران
stock
ورق ها
کهنه. فرسوده
لکنده
در زبان ترکی به داس اوراق یا اوراقی گفته می شود .
اهن پاره یا اهن فرسوده
اجزای چیزی - پاره ها - جمع ورق
اوراق دو معنی دارد .
اوراق = ب عنوان صفت میتوان استفاده کرد . کهنه . فرسوده
اوراق = جمع ورق است . برگه. برگه ها
مثل این شعر :بشوی اوراق اگر همدرس مایی /که علم عشق در دفتر نباشد
اوراق = ب عنوان صفت میتوان استفاده کرد . کهنه . فرسوده
اوراق = جمع ورق است . برگه. برگه ها
مثل این شعر :بشوی اوراق اگر همدرس مایی /که علم عشق در دفتر نباشد
ورق ها
نابود و بی اثر
نابود و بی اثر
کلمات دیگر: