کلمه جو
صفحه اصلی

مسخره کردن


مترادف مسخره کردن : استهزا کردن، تمسخر کردن، ریشخند کردن، به سخره گرفتن، دست انداختن

برابر پارسی : ریشخند کردن

فارسی به انگلیسی

chaff, deride, jest, mock, rally, scoff, taunt, tease, smile, guy, razz

chaff, deride, jest, mock, rally, scoff, smile, taunt, tease


فارسی به عربی

اختبار , اهج , طفل

مترادف و متضاد

quiz (فعل)
ازمایش کردن، مسخره کردن

kid (فعل)
دست انداختن، مسخره کردن

befool (فعل)
گول زدن، دست انداختن، مسخره کردن، تحمیق کردن

mock (فعل)
دست انداختن، مسخره کردن، خندیدن، عقیم کردن، استهزاء کردن، تقلید در اوردن

jape (فعل)
مسخره کردن، فریب دادن، دست انداختن شخص، لطیفه زدن، گمراه کردن

satirize (فعل)
مسخره کردن، هجو کردن

استهزا کردن، تمسخر کردن، ریشخند کردن، به‌سخره گرفتن


دست انداختن


۱. استهزا کردن، تمسخر کردن، ریشخند کردن، بهسخره گرفتن
۲. دست انداختن


فرهنگ فارسی

ریشخند نمودن

لغت نامه دهخدا

مسخره کردن. [ م َ خ َ رَ / رِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) مضحکه کردن. ریشخند نمودن. استهزا کردن. فسوس نمودن. افسوس کردن. اضحوکه قرار دادن : تو روح را مسخره کرده ای. ( سایه روشن صادق هدایت ص 19 ).

فرهنگ فارسی ساره

ریشخند کردن


واژه نامه بختیاریکا

سَر نَری بازِستِن

پیشنهاد کاربران

مزاح کردن

Make fun of someone

سرکار گذاشتن_ دست انداختن_ به ریشخند گرفتن

کوچک دیدن کسی و خندیدن به او و توجه نکردن به شخصیت او


کلمات دیگر: