کلمه جو
صفحه اصلی

تکنیک


مترادف تکنیک : صنعت، فن، روش، راه کار، شیوه، فنی

برابر پارسی : شگرد، فند، تَشنیک

فارسی به انگلیسی

technique

فارسی به عربی

اسلوب , معدات والتجهیزات العسکریة

مترادف و متضاد

materiel (اسم)
ساز، ساز و برگ، تجهیزات، تکنیک، قسمت مادی یا مکانیکی هنر

technique (اسم)
فن، شیوه، تکنیک، روش فنی، شگرد فن، اصول مهارت

صنعت، فن


روش، راه‌کار، شیوه


فنی


۱. صنعت، فن
۲. روش، راهکار، شیوه
۳. فنی


فرهنگ فارسی

فنی، آزمایش فنی، هنر، کارفنی، قاعده فنی
( صفت اسم ) فنی کار فنی .

فرهنگ معین

(تِ ) [ فر. ] (اِ. ) فنی ، کار فنی ، مجموعة روش هایی که بر شناخت علمی مبتنی است ، فن (فره ).

لغت نامه دهخدا

تکنیک. [ ت ِ ] ( فرانسوی ، اِ ) کلمه فرانسوی متداول در زبان فارسی امروزی ، فنی. کار فنی. ( از فرهنگ فارسی معین ). اصول صنعت یا علم یا هنر و یا حرفه ای. اسلوب خاص علم یا هنر یا صنعتی. فن. اصول فنی. ( از لاروس ).

فرهنگ عمید

شیوۀ انجام کار، راهکار.

دانشنامه عمومی

تَشنیک.


فرهنگ فارسی ساره

شگرد


جدول کلمات

فن

پیشنهاد کاربران

اسلوب کار، روش یا فن اجراى کار، اسلوب ، شگرد، فن ، اصول مهارت ، روش فنى ، تکنیک ، شیوه

راهکار

تکنیک حرکات یا فن های هس که بعضی ها بستگی به کارشون ذاتا به اون مسلط هستن و بعضی با پشتکار و کوشش بهش مسلط میشن

فوت کوزه گری

صنعت، فن، روش، راه کار، شیوه، فنی


سبک اجرا

کوک ِ کار ؛ شیوه ٔ آن. لم آن. سر آن. قسمت فنی آن : کوک کار را دانستن یا ندانستن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .

ترفند

فن

پلی تکنیک = دارالفنون

شیوه . . . . فن . . لم . .


کلمات دیگر: