کلمه جو
صفحه اصلی

ارایش کردن

فارسی به انگلیسی

dress, groom, primp, to dress up

فارسی به عربی

تجمیل الاظافر , ثوب , زین

مترادف و متضاد

adorn (فعل)
اراستن، زیبا کردن، ارایش کردن، قشنگ کردن، ارایش دادن، زینت دادن، مزین ساختن، با زر و زیور اراستن

embellish (فعل)
زیبا کردن، ارایش کردن، ارایش دادن، زینت دادن، پیراستن

attire (فعل)
اراستن، ارایش کردن، لباس پوشاندن

bedeck (فعل)
اراستن، ارایش کردن، زینت دادن

manicure (فعل)
ارایش کردن، مانیکور زدن

فرهنگ فارسی

( آرایش کردن ) تزئین آراستن

لغت نامه دهخدا

( آرایش کردن ) آرایش کردن. [ ی ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تزیین. تزیّن. آراستن. جلوه کردن. || طرازیدن. پدرام کردن. تدبیج. تنقیش. خودسازی.

پیشنهاد کاربران

در زبان ترکی استانبولی می شود: سوسلمک

Wear makeup

آذین

آرایش ، آرایش کردن : Makeup

دستی در صورت بردن


کلمات دیگر: