کلمه جو
صفحه اصلی

مولفه

مترادف و متضاد

component (اسم)
جزء، مولفه، ترکیب کننده، ترکیب دهنده

فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث مولف جمع :مولفات .
فرقه از اصحاب امام رضا ( ع ) که پس از رحلت آن حضرت مجددا به رای واقفه برگشتند .

لغت نامه دهخدا

( مؤلفة ) مؤلفة. [ م ُ ءَل ْ ل َ ف َ ] ( ع ص ) تأنیث مؤلف. ج ، مؤلفات. کتاب و رساله نوشته شده. ( از یادداشت مؤلف ). رجوع به مؤلف شود. || ( اصطلاح پزشکی ) مقابل مفرد. ( یادداشت مؤلف ). جمعکرده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ) : فلیخلص شحمه [ شحم الحنظل ] وحده من حبه و قشره الخارج ثم یخرج بوزنه مع الصمغ و الکتیراء و النشاستج مفردة و مؤلفة. ( تذکره ابن بیطار ). فأن سقیتها انساناً مفردة أومؤلفة مع الادویة. ( تذکره ابن البیطار ). || سازواری داده شده. الفت داده شده. موافقت افکنده شده.
- مؤلفةالقلوب ؛ بعضی از سادات عرب که آن حضرت ( ص ) به استمالت دلهای ایشان و احسان و مودت درباره ایشان مأمور گردید واز صدقات به آنان مرحمت می فرمود یا برای دفع اذیت ویا جهت طمع در اسلام و یا برای آنکه در اسلام پایدار باشند و یا برای اینکه دیگران رغبت در اسلام کنند. ( ناظم الاطباء ).
- مؤلفة قلوبهم ؛ مؤلفةالقلوب. اشراف مکه که پس از فتح مکه به پیامبر گرویدند چون صفوان بن امیه و ابوسفیان. و پیامبر صلوات اﷲ علیه عطیات آنان را بیش از دیگر صحابه قرار داد تا با دشمنان همدستی نکنند. قومی بوده اند از سران عرب که رسول ( ص ) به مدارات و عطای ایشان مأمور گشت تا دیگران را به اسلام رغبت افتد و پیغمبر امر فرمود تا مسلمانان با آنان دوستی کنند و از صدقات نصیبی برند و در صدد آزار مسلمین برنیایند. و نامهای آنان است : اقرع بن حابس ، جبیربن مطعم ، جدبن قیس ، حارث بن هشام ، حکیم بن حزام ، حکیم بن طلق ، حویطب بن عبدالعزی ، خالدبن اسید، خالدبن قیس ، زیدالخیل ، سعیدبن یربوع ، سهیل بن عمروبن عبدشمس العامری ، سهیل بن عمرو الجمحی ، عباس بن مرداس ، عبدالرحمان بن یربوع ، علأبن جاریة، علقمةبن علاثة، ابوالسنابل ، عمروبن بعکک ، عمروبن مرداس ، عمیربن وهب ، عیینةبن حصن ، قیس بن عدی ، قیس بن مخرمة، مالک بن عوف ، مخرمةبن نوفل ، معاویةبن ابی سفیان ، مغیرةبن الحارث ، نضیم بن الحارث بن علقمة، هشام بن عمرو رضی اﷲ عنهم. ( یادداشت مؤلف ) : اًنما الصدقات للفقراء و المساکین و العاملین علیها و المؤلفة قلوبهم و فی الرقاب و الغارمین و فی سبیل اﷲ و ابن السبیل فریضة من اﷲ واﷲ علیم حکیم. ( قرآن 60/9 )؛ جز این نیست که زکات بر درویشان و مسکینان جایز است و عمل کنندگان را بر آن و قومی که الفت گرفته دلهایشان و آزاد کردن و وام دادن مفلس و در صرف کردن راه خدا و راه گذاران بی مال فرض کردنی از خدا و خدا دانای درست کردار است. ( از تفسیر ابوالفتوح رازی ج 5 ص 196 ).

دانشنامه آزاد فارسی

مولفه (ریاضیات). مُؤَلِّفه (ریاضیات)(component)
در ریاضیات، هریک از بردارهای حاصل از تجزیۀ یک بردار به دو یا چند جزء. مجموع برداری مؤلفه ها بردار اولیه است.

مولفه (فیزیک). مُؤَلِّفه (فیزیک)(component)
در فیزیک، یکی از دو یا چند بُردار متعامد، با اثر جمعی ای همانند اثر بُردار برآیند منفرد. برای آسانی محاسبات، هر کمیت برداری، مانند نیرو، سرعت یا میدان الکتریکی را می توان به دو یا چند مؤلفه تجزیه کرد. مثلاً، وزن جسمی را که روی سطح شیب دار قرار دارد می توان به دو مؤلفۀ نیرو تجزیه کرد. (← تجزیۀ نیروها)، یکی از این دو مؤلفه عمود بر سطح و دیگری موازی با سطح شیب دار است.

پیشنهاد کاربران

در لغت نامه دهخدا موجود است

جزء از کل


عنصر یا اجزای سازنده_بن مایه

نمایش دهنده یک چیز

عنصر یا اجزای سازنده

عنصر یا اجزای تشکیل دهنده یک چیز که بدون ان نمی توان ان چیز را تجزیه و تحلیل کرد

آریانپور: همنهند، همنه ( ریاضی )

مولفه ( بردار ) = شمارگان

نشانه، مشخصه، شخصیت اثر

نشانه شاخص

entity

دارا بودن ابزار توانمندی درهرزمینه چه مثبت ویا منفی

ه تانیث و تکثر را در نظر بگیریم. جمع اجزا را می شود معنی کرد. به گونه ای که هم مولف را معنا می دهد هم اجزائی که آن کل را تشکیل داده است. کلی که از اجزائی تشکیل شده اما از جمع جبری اجزا بالاتر است. مولفه آن مفهومی است که پیوسته که ماندگاری معنی کل را در بین جزها دنبال می کند

عنصر
بن مایه

عنصر یا اجزای تشکیل دهنده یک چیز که بدون داشتن آنها نمی توانیم آن چیز را تجزیه و تحلیل کنیم.

سَنجف، نشان گر، نمایه

مولفه مثل نادر که به معنی کمیاب میباشد

سازنده، بخش های سازنده


کلمات دیگر: