کلمه جو
صفحه اصلی

تنبه


مترادف تنبه : آگاهی، بیداری، هوشیاری ، بیدار شدن، هشیار شدن، آگاه شدن

متضاد تنبه : غفلت، غافل شدن، غفلت ورزیدن

فارسی به انگلیسی

being roused, [fig.] notice, admonition


being roused, notice, admonition, example, [fig.] notice

example


مترادف و متضاد

آگاهی، بیداری، هوشیاری ≠ غفلت


۱. آگاهی، بیداری، هوشیاری ≠ غفلت
۲. بیدار شدن، هشیار شدن، آگاه شدن ≠ غافل شدن، غفلت ورزیدن


فرهنگ فارسی

بیدارشدن، هوشیارشدن، بخود آمدن، آگاهی
۱ - ( مصدر ) بیدار شدن هوشیار شدن . ۲ - ( اسم ) بیداری بیدار مغزی آگاهی هوشیاری . جمع : تنبهات .
چوبی گنده و بزرگ باشد که در پس در نهند تا در گشوده نگردد .

فرهنگ معین

(تَ نَ بُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) بیدار شدن ، هوشیار شدن .
(تَ بَ ) (اِ. ) چوب پشت در، کلون .

(تَ نَ بُّ) [ ع . ] (مص ل .) بیدار شدن ، هوشیار شدن .


(تَ بَ) (اِ.) چوب پشت در، کلون .


لغت نامه دهخدا

تنبه. [ تَم ْ ب َ / ب ] ( اِ ) چوبی گنده و بزرگ باشد که در پس در نهند تا در گشوده نگردد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از فرهنگ رشیدی ). و آن را کلندر و کلندره نیزگویند. ( فرهنگ جهانگیری ) :
پیری اگر تو درون شوی ز در شهر
سخت کند بر تو در به تنبه و فانه.
ناصرخسرو.
ز نقش شوم آن روهای منکر
ستنبه گشته هریک تنبه در.
امیرخسرو ( از فرهنگ رشیدی ).

تنبه. [ ت َ ن َب ْ ب ُه ] ( ع مص ) بیدار شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ). بیدار و هوشیار شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بیدار شدن از خواب. ( از اقرب الموارد ). || آگاه شدن بر امری. ( از اقرب الموارد ) ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). و در الاساس : تنبهت علی الامر تفطنت له ُ. ( اقرب الموارد ).

تنبه . [ ت َ ن َب ْ ب ُه ] (ع مص ) بیدار شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). بیدار و هوشیار شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بیدار شدن از خواب . (از اقرب الموارد). || آگاه شدن بر امری . (از اقرب الموارد) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). و در الاساس : تنبهت علی الامر تفطنت له ُ. (اقرب الموارد).


تنبه . [ تَم ْ ب َ / ب ] (اِ) چوبی گنده و بزرگ باشد که در پس در نهند تا در گشوده نگردد. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ). و آن را کلندر و کلندره نیزگویند. (فرهنگ جهانگیری ) :
پیری اگر تو درون شوی ز در شهر
سخت کند بر تو در به تنبه و فانه .

ناصرخسرو.


ز نقش شوم آن روهای منکر
ستنبه گشته هریک تنبه ٔ در.

امیرخسرو (از فرهنگ رشیدی ).



فرهنگ عمید

کلون در؛ چوب پشت در.


۱. هوشیار شدن؛ به خود آمدن.
۲. [قدیمی] بیدار شدن.
۳. آگاهی؛ هوشیاری.


۱. هوشیار شدن، به خود آمدن.
۲. [قدیمی] بیدار شدن.
۳. آگاهی، هوشیاری.
کلون در، چوب پشت در.

جدول کلمات

آگاه شدن

پیشنهاد کاربران

آگاهی دادن ، آگاه سازی

دور کننده خوبی ها از بدی ها

ذکاوت، تیقظ، فطنت

آگاهی، هشیاری


کلمات دیگر: