مترادف توضیح : ایضاح، بسط، تاویل، تبیین، تشریح، تعریف، تفسیر، تفصیل، توجیه، توصیف، روشنگری، روشن سازی، شرح، شرح دادن، بیان کردن، واضح ساختن
برابر پارسی : بازگویی، بازنمود، روشن سازی، روشنگری، فرانمود، فرانمون
explanation, justification, explication, commentary, exegesis
روشني , وضوح
ایضاح، بسط، تاویل، تبیین، تشریح، تعریف، تفسیر، تفصیل، توجیه، توصیف، روشنگری، روشنسازی، شرح
شرح دادن، بیان کردن، واضح ساختن
۱. ایضاح، بسط، تاویل، تبیین، تشریح، تعریف، تفسیر، تفصیل، توجیه، توصیف، روشنگری، روشنسازی، شرح
۲. شرح دادن، بیان کردن، واضح ساختن
بیان کردن به منظور توجیه
توضیحات او ما را قانع نکرد
his explanations did not satisfy us
توضیح این شعر نیازی به توضیح بیشتر ندارد
the explication of this poem it doesn't need further explanation
بازنمود، روشنگری، فرانمود، فرانمون