کلمه جو
صفحه اصلی

تعلق


مترادف تعلق : دل بستگی، علاقه، علقه، وابستگی، دل بستگی داشتن، دل بستن، آویختن

برابر پارسی : دلبستگی، از آنی، خویشی، دارد | ( تعلّق ) بستگی

فارسی به انگلیسی

belonging, attachment, dependence, concern, connection, possession

belonging, attachment, dependence, connection, possession


فارسی به عربی

ارتباط

عربی به فارسی

صداي جرنگ (مثل صداي افتادن پول خرد) چسبيدن , پيوستن , وفادار بودن


درباره , درباب


مترادف و متضاد

۱. دلبستگی، علاقه، علقه، وابستگی
۲. دلبستگی داشتن، دل بستن
۳. آویختن


attachment (اسم)
ضمیمه، الصاق، علاقه، وابستگی، حکم، دلبستگی، تعلق، دنبال

dependency (اسم)
تبعیت، وابستگی، تعلق، بستگی، موکول، کشور غیر مستقل

دل‌بستگی، علاقه، علقه، وابستگی


دل‌بستگی داشتن، دل بستن


آویختن


فرهنگ فارسی

آویخته شدن، در آوی تن بچیزی، دلبستگی داشتن، بکسی یاچیزی، علاقه وپیوستگی داشتن
۱ -( مصدر ) آویخته شدن . ۲ - در آویختن دلبستگی داشتن . ۳ -( اسم ) دلبستگی . جمع : تعلقات .

فرهنگ معین

(تَ عَ لُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - دلبستگی داشتن . ۲ - آویخته شدن .

لغت نامه دهخدا

تعلق. [ ت َ ع َل ْ ل ُ ] ( ع مص ) چنگ درزدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ). درآویختن. ( تاج المصادر بیهقی ). درآویختن به چیزی و دوست داشتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء )( از اقرب الموارد ). پیوستگی و دوستی و محبت و دلبستگی و اتصال و ارتباط. ( از ناظم الاطباء ) :
در قطع تعلق از بدن راحت هاست
از خواب قیاس مرگ میباید کرد.
خواجه عبداﷲ انصاری.
چندانکه تعلق آدمی به روزی است ، اگر به روزی ده بودی ، به مقام از ملائک درگذشتی. ( گلستان ).
تعلق حجابست و بی حاصلی
چو پیوندها بگسلی واصلی.
سعدی ( بوستان ).
از این تعلق بیهوده تا بمن چه رسد
وز آنکه خون دلم ریخت تا به تن چه رسد.
سعدی.
و رجوع به ترکیبهای این کلمه شود. || قرابت و خویشی و انتساب. || علاقه تجارتی و معامله و علاقه شغلی و علاقه ملکی. || عهده و تصرف و ملک و مال و تملک و مالکیت. ( ناظم الاطباء ). || به اندک چیزی قناعت کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ( اصطلاح نحو ) نسبت فعل به سوی غیرفاعل. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). || ( اصطلاح کلام ) در اصطلاح متکلمان ، نسبتی است ، بین عالم و معلوم. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).

فرهنگ عمید

۱. آویخته شدن، درآویختن به چیزی.
۲. دلبستگی داشتن به کسی یا چیزی، علاقه و پیوستگی داشتن.

دانشنامه عمومی

مال کسی بودن، وابستگی داشتن


پیشنهاد کاربران

همپذیری/ هم پذیری

مربوط بودن

برابر پارسی واژه ( عضویت ) ، واژه ( ازآنش ) نیز می باشد:
تعلق داشتن=ازآنش داشتن
ازآنِ چیزی بودن= متعلق به چیزی بودن

آویزش

علقه. علاقه. تعلق. پیوستگی. بستگی :
قدم را با حدوث آویزشی نیست
و گر آویزش است آمیزشی نیست.
عطار.


کلمات دیگر: