شیء , لجام
اشیاء
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
دهنه، افسار، تارکش، اشیاء، زین و برگ کردن
اشیاء
فرهنگ معین
( اَ ) [ ع . ] ( اِ. ) جِ شی ء، چیزها.
لغت نامه دهخدا
اشیاء. [ اَش ْ ] ( ع اِ ) ج ِ شی ٔ، بمعنی چیز، و کلمه اشیاء برحسب مذهب اخفش اَفْعِلاء است جمع بر غیر واحد خود مانند شعراء، زیرا فاعل بر فُعَلاء جمع نشود پس همزه را که میان یاو الف است جهت تخفیف حذف کردند و از اینرو غیرمصروف آید و بعقیده خلیل فَعْلاء است که بدل جانشین آن باشد و جمع واحد مستعمل آنست که شی باشد و چون دو همزه را در آخر آن ثقیل یافتند نخستین به اول کلمه نقل کردند و گفتند: اشیاء بر وزن لفعاء. و برحسب مذهب کسائی افعال است مانند فَرْخ و افراخ که از جهت کثرت استعمال و مشابهت به فَعْلاء در جمع به الف و تا مانندصحراء و صحراوات ممنوع الصرف آید. و فراء شی را مخفف از مشدد گوید مانند هَیِّن و هَیْن. ( از منتهی الارب ). ج ِ شی ٔ. ( ترجمان علامه جرجانی ص 63 ). چیزها. ( آنندراج ). و در فارسی گاه همزه آخر آن را در شعر حذف کنند و گویند اشیا. و در تعریف اشیاء گویند: آنهایی که علم به آنها و خبر دادن از آنها صحیح باشد. و رجوع به شی و اشیا و معجم البلدان چ مصر ج 1 ص 266 شود.
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی أَشْیَاءَ: چیزها
معنی نُورُ: نور(آنچه موجب دیدن اشیاء می شود بازتابش یا تابش نور از آنها به چشم ما است لذا دیده شدن اشیاء به وجود نور وابسته است ، اما در عبارت "ﭐللَّهُ نُورُ ﭐلسَّمَاوَاتِ وَﭐلْأَرْضِ " مراد این است که خدایتعالی آن نوری است که حتی وجود اشیاء نیز وابسته به وجود ا...
معنی مَّرْکُومٌ: پرپشت - متراکم (تراکم اشیاء به معنای روی هم قرار گرفتن آنها است)
معنی خَالِقُونَ: خلق کننده ها(خلق پدید آوردن اشیاء با اندازه گیری و محاسبه)
معنی خَالِقِینَ: خلق کننده ها(خلق پدید آوردن اشیاء با اندازه گیری و محاسبه)
معنی خَالِقُ: کسی که اشیائی را با اندازهگیری پدید آورده باشد -خلق کننده (خلق پدید آوردن اشیاء با اندازه گیری و محاسبه)
معنی ظَهْرَکَ: کمر تو(ظهر در اصل به معنی پشت و کمر آدمی است و به صورت استعاره برای سایر اشیاء نیزاستفاده می شود)
معنی وَاسِعَةٍ: دارای وسعت (ماده وسعت که کلمه سعه نیز از مشتقات آن است ، در اصل به معنای حالتی در جسم است که با داشتن آن حالت اشیاء دیگر را در خود میگنجاند ، مانند سعه ظرف که هر چه بیشتر باشد آب بیشتر یا طعام بیشتر را در خود جای میدهد)
معنی لَا یَعْزُبُ: پوشیده نیست (کلمه عزوب که فعل مضارع یعزب از آن گرفته شده به معنای غیبت و دوری و خفاء است ، و این تعبیر اشاره دارد به اینکه همه اشیاء عالم نزد خدای تعالی حاضرند ، و هیچ چیز از ساحت مقدس او غایب نیست ، و او هر چیزی را در کتابی حفظ و ضبط کرده و از آن کت...
معنی مَا یَعْزُبُ: پوشیده نیست - دور نیست - حاضر است (کلمه عزوب که فعل مضارع یعزب از آن گرفته شده به معنای غیبت و دوری و خفاء است ومنظور از عبارت "وَمَا یَعْزُبُ عَن رَّبِّکَ مِن مِّثْقَالِ ذَرَّةٍ فِی ﭐلْأَرْضِ وَلَا فِی ﭐلسَّمَاءِ "این است که :همه اشیاء عالم نزد خدای...
معنی یَرْکُمَهُ: که متراکم و انباشته سازد (از کلمه رکم به معنای جمع کردن و قرار دادن چیزی است بر روی چیزی دیگر ، ابر پر پشت را هم از همین جهت سحاب مرکوم میگویند که قطعات آن رویهم قرار دارد ، پس سحاب مرکوم یعنی مجتمع ابر و مجموع آن ، و تراکم اشیاء به معنای رویهم قرار ...
معنی وَاسِعٌ: دارای وسعت - آن بی نیازی که هر چه بذل کند ، ناتوان نمیشود ، و هر قدر بخواهد میتواند بذل کند(کلمه واسع در مورد خدای تعالی دلالت میکند بر اینکه خدای تعالی از هیچ فعلی و ایتائی ( دادنی ) ممنوع نیست معنای کلمه واسع که یکی از اسامی خدای تعالی است و ماده...
معنی وَزْنَ: وزن - سنگینی - نسبت شیء اندازه گیری شده به واحد اندازه گیری - واحد اندازه گیری (در عباراتی نظیر "وَﭐلْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ ﭐلْحَقُّ " اشاره دارد به اینکه هر قدر عمل مشتمل بر حق باشد به همان اندازه اعتبار و ارزش دارد ، و چون اعمال نیک مشتمل بر حق است از ...
ریشه کلمه:
شی ء (۵۱۹ بار)
معنی نُورُ: نور(آنچه موجب دیدن اشیاء می شود بازتابش یا تابش نور از آنها به چشم ما است لذا دیده شدن اشیاء به وجود نور وابسته است ، اما در عبارت "ﭐللَّهُ نُورُ ﭐلسَّمَاوَاتِ وَﭐلْأَرْضِ " مراد این است که خدایتعالی آن نوری است که حتی وجود اشیاء نیز وابسته به وجود ا...
معنی مَّرْکُومٌ: پرپشت - متراکم (تراکم اشیاء به معنای روی هم قرار گرفتن آنها است)
معنی خَالِقُونَ: خلق کننده ها(خلق پدید آوردن اشیاء با اندازه گیری و محاسبه)
معنی خَالِقِینَ: خلق کننده ها(خلق پدید آوردن اشیاء با اندازه گیری و محاسبه)
معنی خَالِقُ: کسی که اشیائی را با اندازهگیری پدید آورده باشد -خلق کننده (خلق پدید آوردن اشیاء با اندازه گیری و محاسبه)
معنی ظَهْرَکَ: کمر تو(ظهر در اصل به معنی پشت و کمر آدمی است و به صورت استعاره برای سایر اشیاء نیزاستفاده می شود)
معنی وَاسِعَةٍ: دارای وسعت (ماده وسعت که کلمه سعه نیز از مشتقات آن است ، در اصل به معنای حالتی در جسم است که با داشتن آن حالت اشیاء دیگر را در خود میگنجاند ، مانند سعه ظرف که هر چه بیشتر باشد آب بیشتر یا طعام بیشتر را در خود جای میدهد)
معنی لَا یَعْزُبُ: پوشیده نیست (کلمه عزوب که فعل مضارع یعزب از آن گرفته شده به معنای غیبت و دوری و خفاء است ، و این تعبیر اشاره دارد به اینکه همه اشیاء عالم نزد خدای تعالی حاضرند ، و هیچ چیز از ساحت مقدس او غایب نیست ، و او هر چیزی را در کتابی حفظ و ضبط کرده و از آن کت...
معنی مَا یَعْزُبُ: پوشیده نیست - دور نیست - حاضر است (کلمه عزوب که فعل مضارع یعزب از آن گرفته شده به معنای غیبت و دوری و خفاء است ومنظور از عبارت "وَمَا یَعْزُبُ عَن رَّبِّکَ مِن مِّثْقَالِ ذَرَّةٍ فِی ﭐلْأَرْضِ وَلَا فِی ﭐلسَّمَاءِ "این است که :همه اشیاء عالم نزد خدای...
معنی یَرْکُمَهُ: که متراکم و انباشته سازد (از کلمه رکم به معنای جمع کردن و قرار دادن چیزی است بر روی چیزی دیگر ، ابر پر پشت را هم از همین جهت سحاب مرکوم میگویند که قطعات آن رویهم قرار دارد ، پس سحاب مرکوم یعنی مجتمع ابر و مجموع آن ، و تراکم اشیاء به معنای رویهم قرار ...
معنی وَاسِعٌ: دارای وسعت - آن بی نیازی که هر چه بذل کند ، ناتوان نمیشود ، و هر قدر بخواهد میتواند بذل کند(کلمه واسع در مورد خدای تعالی دلالت میکند بر اینکه خدای تعالی از هیچ فعلی و ایتائی ( دادنی ) ممنوع نیست معنای کلمه واسع که یکی از اسامی خدای تعالی است و ماده...
معنی وَزْنَ: وزن - سنگینی - نسبت شیء اندازه گیری شده به واحد اندازه گیری - واحد اندازه گیری (در عباراتی نظیر "وَﭐلْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ ﭐلْحَقُّ " اشاره دارد به اینکه هر قدر عمل مشتمل بر حق باشد به همان اندازه اعتبار و ارزش دارد ، و چون اعمال نیک مشتمل بر حق است از ...
ریشه کلمه:
شی ء (۵۱۹ بار)
wikialkb: أَشْیَاء
پیشنهاد کاربران
این واژه عربی و چیوان ( = جمع ) شیء است و پارسی آن اینهاست:
ژانْسان ( ژانْس از اوستایی: زانثَ= شیء + «ان» )
دِراپان ( دراپ از سنسکریت: دْراوْیَ= شیء + «ان» )
تِنکاس ( تِنک از کردی: ته نه ک= شیء + پسوند چیوان سنسکریت «اس» )
ژانْسان ( ژانْس از اوستایی: زانثَ= شیء + «ان» )
دِراپان ( دراپ از سنسکریت: دْراوْیَ= شیء + «ان» )
تِنکاس ( تِنک از کردی: ته نه ک= شیء + پسوند چیوان سنسکریت «اس» )
اجسام
جمع شی
وسیله ها، وسایل، ابزارها
چون اشیا جمع است باید معنی اشیا هم جمع باشد.
چون اشیا جمع است باید معنی اشیا هم جمع باشد.
در زبان های ایران باختری ( لری، کردی و. . . )
واژه ( چیز ) را ( چی ) می گویند و حرف ( ز ) را نمی گویند.
واژه ( چی ) ( لری ) و ( شی ) ( برخی گویش های لری ) وارد زبان عربی شده و ( شیء ) گفته می شود.
چیز ها= چی ها= چیا = شیا = اشیا
واژه ( چیز ) را ( چی ) می گویند و حرف ( ز ) را نمی گویند.
واژه ( چی ) ( لری ) و ( شی ) ( برخی گویش های لری ) وارد زبان عربی شده و ( شیء ) گفته می شود.
چیز ها= چی ها= چیا = شیا = اشیا
کلمات دیگر: