افندیدن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ معین
( آفندیدن ) (فَ دَ ) (مص ل . ) ۱ - دشمنی کردن . ۲ - جنگ کردن .
لغت نامه دهخدا
( آفندیدن ) آفندیدن. [ ف َ دی دَ ] ( مص ) اَفندیدن.
جنگ کردن. جدال و عداوت و خصومت ورزیدن :
در دل او آن نصیحت کار کرد
ترک آفندیدن و پیکار کرد.
افندیدن. [ اَ ف َ دی دَ ] ( مص ) جنگ. خصومت. ( مؤید ) ( انجمن آرای ناصری ). جنگ و خصومت کردن. ( آنندراج ) ( برهان ) ( مجمعالفرس ). آفندیدن. رجوع به آفندیدن شود.
جنگ کردن. جدال و عداوت و خصومت ورزیدن :
در دل او آن نصیحت کار کرد
ترک آفندیدن و پیکار کرد.
لبیبی.
افندیدن. [ اَ ف َ دی دَ ] ( مص ) جنگ. خصومت. ( مؤید ) ( انجمن آرای ناصری ). جنگ و خصومت کردن. ( آنندراج ) ( برهان ) ( مجمعالفرس ). آفندیدن. رجوع به آفندیدن شود.
افندیدن . [ اَ ف َ دی دَ ] (مص ) جنگ . خصومت . (مؤید) (انجمن آرای ناصری ). جنگ و خصومت کردن . (آنندراج ) (برهان ) (مجمعالفرس ). آفندیدن . رجوع به آفندیدن شود.
فرهنگ عمید
( آفندیدن ) ۱. جنگ کردن، پیکار کردن: در دل او آن نصیحت کار کرد / ترک آفندیدن و پیکار کرد (لبیبی: لغت نامه: آفندیدن ).
۲. دشمنی کردن، خصومت ورزیدن.
۱. جنگ کردن، دشمنی کردن.
۲. برانگیختن به جنگ و جدال.
۲. دشمنی کردن، خصومت ورزیدن.
۱. جنگ کردن، دشمنی کردن.
۲. برانگیختن به جنگ و جدال.
۱. جنگ کردن؛ دشمنی کردن.
۲. برانگیختن به جنگوجدال.
پیشنهاد کاربران
جنگ و دشمنی کردن ( ب )
To fight in a war against s. b/s. th
کلمات دیگر: