کلمه جو
صفحه اصلی

مفتخر


مترادف مفتخر : بالنده، سرافراز، سربلند، مباهی، مفخر، نازنده

متضاد مفتخر : مفتضح

برابر پارسی : سربلند، بالنده، سرفراز

فارسی به انگلیسی

honoured


proud


proud, honoured

فارسی به عربی

فخور

مترادف و متضاد

بالنده، سرافراز، سربلند، مباهی، مفخر، نازنده ≠ مفتضح


honored (صفت)
مفتخر

فرهنگ فارسی

فخرکننده، بالنده
( اسم ) فخر کننده نازنده : [ ملوک آفاق بمخالت دولت او مفتخر و سلاطین جهان بمراسلت حضرت او مبتهج . ] ( المعجم . چا. دانشگاه . ۱۹ ) توضیح در تداول امروزی غالبا بفتح خائ استعمال شود .
مایه فخر و نازش

فرهنگ معین

(مُ تَ خَ ) [ ع . ] (اِمف . ) دارای افتخار، سربلند.

لغت نامه دهخدا

مفتخر. [ م ُت َ خ ِ ] ( ع ص ) نازنده و مآثر کهنه را شمارنده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). مأخوذ از تازی ، کسی که دارای بزرگی شود و افتخار حاصل کرده باشد. ( ناظم الاطباء ). سرفراز. سرافراز. سربلند. مباهی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
این به هند اوفتاد و آن به عرب
زآن به هند است مفتخر تیغش.
خاقانی.
اسماع و ابصار جهانیان به اخبار و آثار فتح و فلح بهره مند مفتخر... ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 52 ).
- مفتخر شدن ؛ مباهی شدن. دارای عزت و بزرگی و افتخار شدن :
بدین کرد فخر آنکه تا روز حشر
بدو مفتخر شد عرب بر عجم.
ناصرخسرو.
نامدار و مفتخر شد بقعه یمگان به من
چون به فضل مصطفی شد مفتخر دشت عرب.
ناصرخسرو.

مفتخر.[ م ُ ت َ خ َ ] ( ع اِ ) مایه فخر و نازش :
آن فخر من و مفتخر ماضی اسلاف
آن صدر من و مصدر مستقبل اعقاب.
خاقانی.

مفتخر. [ م ُت َ خ ِ ] (ع ص ) نازنده و مآثر کهنه را شمارنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). مأخوذ از تازی ، کسی که دارای بزرگی شود و افتخار حاصل کرده باشد. (ناظم الاطباء). سرفراز. سرافراز. سربلند. مباهی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
این به هند اوفتاد و آن به عرب
زآن به هند است مفتخر تیغش .

خاقانی .


اسماع و ابصار جهانیان به اخبار و آثار فتح و فلح بهره مند مفتخر... (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 52).
- مفتخر شدن ؛ مباهی شدن . دارای عزت و بزرگی و افتخار شدن :
بدین کرد فخر آنکه تا روز حشر
بدو مفتخر شد عرب بر عجم .

ناصرخسرو.


نامدار و مفتخر شد بقعه ٔ یمگان به من
چون به فضل مصطفی شد مفتخر دشت عرب .

ناصرخسرو.



مفتخر.[ م ُ ت َ خ َ ] (ع اِ) مایه ٔ فخر و نازش :
آن فخر من و مفتخر ماضی اسلاف
آن صدر من و مصدر مستقبل اعقاب .

خاقانی .



فرهنگ عمید

فخر کننده، بالنده.

دانشنامه عمومی

سربلند، سرافراز، بالنده، نازنده.


پیشنهاد کاربران

بالنده، سرافراز، سربلند، مباهی، مفخر، نازنده


باعث افتخار

سرافراز

سربلند

افتخار کننده


کلمات دیگر: