to make an arrangement, to make an appointment, to agree
قرار داشتن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - جای داشتن ۲ - ثابت شدن ۳ - ثبات ورزیدن ۴ - مقرر شدن معین گشتن .
لغت نامه دهخدا
قرار داشتن. [ ق َ ت َ ] ( مص مرکب ) ثبات ورزیدن. || ثابت شدن. مقرر شدن. معین شدن. ( ناظم الاطباء ).
پیشنهاد کاربران
جا گرفتن / جای داشتن
نمونه:
همه ی دشواری های دیگر در درجه دوم شایستگی ( اهمیت ) جای می گیرند ( قرار دارند ) .
نمونه:
همه ی دشواری های دیگر در درجه دوم شایستگی ( اهمیت ) جای می گیرند ( قرار دارند ) .
بودن:
خانه در انتهای جاده قرار داشت.
خانه در انتهای جاده بود.
خانه در انتهای جاده قرار داشت.
خانه در انتهای جاده بود.
افتادن=
قرار داشتن. قرار گرفتن : چون ضعیفی افتدمیان دو قوی توان دانست که حال چون باشد. ( تاریخ بیهقی ) . توج بقدیم شهرکی عظیم بوده است. . . و در بیابان افتاده است. ( فارسنامه ابن البلخی ص 135 ) . ماندستان بیابانی است. . . و به ساحل دریا افتاده است. ( فارسنامه ابن البلخی ص 135 ) .
بپرسیدش که چون افتاد رایت
که ما را توتیا شدخاک پایت.
نظامی.
کز همه لعبتان حورنژاد
میل تو بر کدام حور افتاد.
نظامی.
هر که در پیش سخن دیگران افتد تا پایه فضلش بدانند، پایه جهلش معلوم کنند. ( گلستان ) .
قرار داشتن. قرار گرفتن : چون ضعیفی افتدمیان دو قوی توان دانست که حال چون باشد. ( تاریخ بیهقی ) . توج بقدیم شهرکی عظیم بوده است. . . و در بیابان افتاده است. ( فارسنامه ابن البلخی ص 135 ) . ماندستان بیابانی است. . . و به ساحل دریا افتاده است. ( فارسنامه ابن البلخی ص 135 ) .
بپرسیدش که چون افتاد رایت
که ما را توتیا شدخاک پایت.
نظامی.
کز همه لعبتان حورنژاد
میل تو بر کدام حور افتاد.
نظامی.
هر که در پیش سخن دیگران افتد تا پایه فضلش بدانند، پایه جهلش معلوم کنند. ( گلستان ) .
کلمات دیگر: