کلمه جو
صفحه اصلی

قبجه

فرهنگ فارسی

یک کبک تائ در آخر آن برای وحدت است

لغت نامه دهخدا

( قبجة ) قبجة. [ ق َ ج َ ] ( معرب ، اِ ) یک کبک. ( ناظم الاطباء ). تاء در آخر آن برای وحدت است. ( ناظم الاطباء ). بر مذکر و مؤنث اطلاق شود چون حمامة. ( منتهی الارب ). رجوع به قبج شود.

قبجة. [ ق َ ج َ ] (معرب ، اِ) یک کبک . (ناظم الاطباء). تاء در آخر آن برای وحدت است . (ناظم الاطباء). بر مذکر و مؤنث اطلاق شود چون حمامة. (منتهی الارب ). رجوع به قبج شود.



کلمات دیگر: