نشان دادن نمودن ارائه دادن
عرض دادن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
عرض دادن. [ ع َ دَ ] ( مص مرکب ) نشان دادن. نمودن. ارائه دادن. به معرض نهادن : قریب صد و پنجاه هزار سوار لشکر سلطان عرض داده بودند بیرون پیاده که صدهزار دیگر بودند. ( تاریخ سیستان ). نسختی که... خود نبشته بود بر رای سلطان عرض داد. ( تاریخ بیهقی ص 413 ).
سبزه سر نهاده عرض دهد
هر نمی کز سحاب می چکدش.
- عرض سخن دادن ؛ بیان کردن مطلب. بازگفتن سخن :
دهم چه عرض سخن بر سیه دلان صائب
به خاک تیره چه ریزم شراب بی غش را.
تا عرض دهد لشکر پیروزه سلب را
بر پشته و بالای زمین راجل و راکب.
کز دو گروهی بدید یاوگیان خزان.
از قیروان سپاه کشد تا به قیروان.
سبزه سر نهاده عرض دهد
هر نمی کز سحاب می چکدش.
خاقانی.
عضدالدوله خواست تا خود را بر نظر اعتبار ایشان عرض دهد از جهت آنچه راجع بود به او از استظهار و استیلاء و... ( ترجمه محاسن اصفهان آوی ).- عرض سخن دادن ؛ بیان کردن مطلب. بازگفتن سخن :
دهم چه عرض سخن بر سیه دلان صائب
به خاک تیره چه ریزم شراب بی غش را.
میرزاصائب ( از آنندراج ).
|| سان دادن. دفیله دادن. رژه دادن از برای معاینه و ملاحظه از برابر کسی گذراندن : پس رسول باز آمد و گفت هزاز هزار فیل گوش عرض دادند و تا سه روز دیگر اینجا رسند. ( اسکندرنامه ، نسخه مرحوم سعید نفیسی ). و اسپان گزیده کی هر جای بر طویله ها و آخرها بسته بودند، بوقتی کی عرض دادی میگویند هشتاد هزار سر برآمد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 103 ). و گودرز اصفهبد خراسان بود و فرمود تا لشکر را عرض دهد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 45 ).تا عرض دهد لشکر پیروزه سلب را
بر پشته و بالای زمین راجل و راکب.
سوزنی.
داد نقیب صبا عرض سپاه بهارکز دو گروهی بدید یاوگیان خزان.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 332 ).
شاهی که عرض لشکر منصور اگر دهداز قیروان سپاه کشد تا به قیروان.
سعدی ( دیوان ، چ مصفا، ص 719 ).
کلمات دیگر: