( تن آسایش ) راحت . استراحت
تن اسایش
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( تن آسایش ) تن آسایش. [ ت َ ی ِ ] ( اِ مرکب ) راحت. استراحت. آسایش تن. آسودگی تن. تن آسائی :
که تمکین اورنگ شاهی ازوست
تن آسایش مرغ و ماهی ازوست.
که تمکین اورنگ شاهی ازوست
تن آسایش مرغ و ماهی ازوست.
حافظ.
رجوع به تن و تن آسائی و تن آسانی شود.پیشنهاد کاربران
تن اسانی مرغ و ماهی از اوست
پرورش مرغ و ماهی از او است
در اوهرکه گویی تن آسانتر است
همو بیش با رنج و دردسر است
پرورش مرغ و ماهی از او است
در اوهرکه گویی تن آسانتر است
همو بیش با رنج و دردسر است
تن اسانی مرغ و ماهی از اوست
پرورش مرغ و ماهی از او است
پرورش مرغ و ماهی از او است
کلمات دیگر: