کلمه جو
صفحه اصلی

تن اسا


مترادف تن اسا : ( تن آسا ) بی حال، بی عار، بی غیرت، تنبل، تن پرور، خوشگذران، کاهل، لاقید، لش

متضاد تن اسا : ( تن آسا ) کوشا

فارسی به انگلیسی

self-indulgent, slothful, sluggard, indolent, lazy

فارسی به عربی

راضی

مترادف و متضاد

complacent (صفت)
از خود راضی، عشرت طلب، تن اسا، خود خوشنود

self-affected (صفت)
تن اسا، خود پسند

فرهنگ فارسی

( تن آسا ) تناسا و تناسان هر دو به معنی آسوده تن و صحیح المزاج . تن آسا و تن آسای کسی که همیشه خویشتن را پرورش می دهد و می نوازد .
تن آسوده، خوشگذرانی، آسایش، تن پروری، آسودگی، تن آسوده، خوشگذرانی، آسایش، تن پروری، آسودگی

لغت نامه دهخدا

( تن آسا ) تن آسا. [ ت َ ] ( ص مرکب ) تناسا و تناسان هر دو بمعنی آسوده تن و صحیح المزاج. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). تن آسا و تن آسای ، کسی که همیشه خویشتن را پرورش می دهد و نوازش می کند. ( ناظم الاطباء ). تن آساینده. تن پرور. آسایش خواه :
در اوهرکه گویی تن آساتر است
همو بیش با رنج و دردسر است.
اسدی ( گرشاسبنامه چ یغمائی ص 117 ).
رجوع به تن آسائی و تن آسای شود.

فرهنگ عمید

( تن آسا ) کسی که همواره در بند آسایش و آسودگی است، آسوده تن، خوش گذران.

پیشنهاد کاربران

تن پرور

بی عار بی حال

آسا بچم گونه امده و در نوشته های کهن همه تن اسان امده
گمانم اینگونه باشد
دراو هرکه گویی تن اسانتراست
چرا که تن اسان بچم تن پروری است


کلمات دیگر: