کلمه جو
صفحه اصلی

افاده


مترادف افاده : باد، پز، تبختر، تفرعن، تکبر، خودبینی، فیس، منی، نخوت، بهره دهی، سودرسانی

برابر پارسی : خود بینی، خودبرتری، خودنمایی

فارسی به انگلیسی

conveying, explanation, expression, causing to benefit, airs, pomposity, snobbishness, snootiness, tumidity, vainglory, [infm.] pride or vainglory

expression, causing to benefit, [infm.] pride or vainglory


airs, pomposity, snobbishness, snootiness, tumidity, vainglory


فارسی به عربی

فکر

مترادف و متضاد

pride (اسم)
تکبر، غرور، عظمت، افتخار، مباهات، فخر، سرافرازی، برتنی، افاده، سبب مباهات

snobbery (اسم)
افاده، رفتار از روی خودستایی، افاده فروشی

snobbism (اسم)
افاده

باد، پز، تبختر، تفرعن، تکبر، خودبینی، فیس، منی، نخوت


بهره‌دهی، سودرسانی


۱. باد، پز، تبختر، تفرعن، تکبر، خودبینی، فیس، منی، نخوت
۲. بهرهدهی، سودرسانی


فرهنگ فارسی

افادت: فایده دادن، فایده رساندن ، فایده گرفتن ، درفارسی افاده به معنی تکبر وخودبینی وخودنمایی هم گفته میشود
۱ - ( مصدر ) فایده دادن سود رسانیدن ۲ - ( اسم ) تکبر خودبینی . جمع : افادات . یا افاد. کلام . مفهوم سخن معنی آن .
فایده گرفتن . کسب فائده کردن

فرهنگ معین

(اِ دِ ) [ ع . افادة ] ۱ - (مص م . ) فایده رساندن ، سود دادن . ۲ - (اِمص . ) تکبر، خودبینی .

لغت نامه دهخدا

افاده. [ اِ دَ / دِ ] ( از ع ، اِمص ) در تداول عامیانه ، کبر. برتنی. خودفروشی. تکبر. فیس. نخوت. عجب. ( یادداشت بخط مؤلف ). مأخوذ از تازی ، اظهار فضل و شرف در صورتی که دارای آن نباشد. ( ناظم الاطباء ).
- افاده کردن ؛ کبر نمودن. فیس کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ). بخود بستن فضل و شرف. ( ناظم الاطباء ). افاده فروختن. رجوع به افاده فروختن و کردن شود.
- بی افاده ؛ بی کبر. بی نخوت. غیرمتکبر.
- پرافاده ؛ پرنخوت. بسیار متکبر. بسیار خودبین.
|| مأخوذ از تازی ؛ بخشش. فایده. ( ناظم الاطباء ).

افادة. [اِ دَ ] (ع مص ) فایده گرفتن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (ناظم الاطباء). کسب فائده کردن . (از اقرب الموارد). چیزی ستاندن از کسی . (مؤیدالفضلا) (آنندراج ). || فایده دادن . (منتهی الارب ) (مؤیدالفضلا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ). عطا کردن مال را بکسی . (از اقرب الموارد). به این دو معنی هم واوی و هم یایی باشد و از لغات اضداد است . و چون یایی باشد بهره گرفتن از علم و مال و بهره دادن هر دو باشد. و فی المصباح : «و قالوا استفاد مالاً استفادة و کرهوا ان یقال افاد الرجل مالاً افادة»؛ ای استفاده . قال العرب یقوله کقوله : «مهلک مفید»؛ ای مستفید مال . (از اقرب الموارد) : ولا یفیده الفائدة من جمیع الجهات و لایعید عاید. (تاریخ بیهقی ص 299). || هلاک کردن کسی را. میرانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بهلاکت رساندن و میرانیدن کسی را. (از اقرب الموارد). به این معنی اجوف واوی باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ولی در اقرب الموارد این معنی ذیل افاده واوی و یایی هر دو آمده است . دریایی آرد: افاد الرجل و غیره ؛ اماته . و منه : «افاد الجزور؛ نحرها». (از اقرب الموارد). || پاکیزه کردن نان را از خاکستر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). و به این معنی یایی باشد. (ناظم الاطباء). || برسولی آمدن نزد کسی . (منتهی الارب ). مصدر «وفد» ثلاثی است که واو بدل بهمزه شده است .


فرهنگ عمید

۱. تکبر، خودبینی، خودنمایی.
۲. فایده دادن، فایده رساندن.
۳. فایده گرفتن.

جدول کلمات

فیس

پیشنهاد کاربران

فیس وافاده. . پز . .


کلمات دیگر: