برابر پارسی : نامیده شده به، نامیده شده، نامیده، نامگرفته
ملقب
برابر پارسی : نامیده شده به، نامیده شده، نامیده، نامگرفته
فارسی به انگلیسی
sumamed
فرهنگ فارسی
کسی که لقب داردیالقبی به اوداده شده، لقب دار
( اسم ) کسی که بلقبی نامیده شده دارای لقب .
لقب دهنده
( اسم ) کسی که بلقبی نامیده شده دارای لقب .
لقب دهنده
فرهنگ معین
(مُ لَ قَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) دارای لقب ، لقب دار.
لغت نامه دهخدا
ملقب . [ م ُ ل َق ْ ق ِ ] (ع ص ) لقب دهنده . (ناظم الاطباء).
ملقب. [ م ُ ل َق ْ ق َ ] ( ع ص ) لقب نهاده شده. ( آنندراج ). دارای لقب و دارای پاژنامه. ( ناظم الاطباء ). لقب دار. بالقب. آنکه لقب دارد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : شکر خادم برنشست و برادر هارون اسماعیل ملقب به خندان در پیش کرد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 700 ).
ملقب. [ م ُ ل َق ْ ق ِ ] ( ع ص ) لقب دهنده. ( ناظم الاطباء ).
ملقب. [ م ُ ل َق ْ ق ِ ] ( ع ص ) لقب دهنده. ( ناظم الاطباء ).
ملقب . [ م ُ ل َق ْ ق َ ] (ع ص ) لقب نهاده شده . (آنندراج ). دارای لقب و دارای پاژنامه . (ناظم الاطباء). لقب دار. بالقب . آنکه لقب دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شکر خادم برنشست و برادر هارون اسماعیل ملقب به خندان در پیش کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 700).
فرهنگ عمید
کسی که لقب دارد یا لقبی به او داده شده، لقب دار.
پیشنهاد کاربران
نام گذاری شده ، معمولا به کسی گویند که لقبی برای او وضع شده است. مثلا امام های معصوم ( ع ) که دارای القاب متعددی هستند.
پاژنام دار
نامدار
کلمات دیگر: