کلمه جو
صفحه اصلی

تیرک


مترادف تیرک : دیرک، ستون چوبی، تیرکوچک

فارسی به انگلیسی

mast, rolling-pin, chuck, pale, pole, post

rolling - pin


pale, Pole, post


مترادف و متضاد

rolling pin (اسم)
وردنه، تیرک، چوبه

دیرک، ستون چوبی


تیرکوچک


۱. دیرک، ستون چوبی
۲. تیرکوچک


فرهنگ فارسی

ستون، خیمه، ستون وسطچادریاسراپرده
۱ - ( اسم ) تیرکوچک . ۲ - ستوی که در وسط چادر و سرا پرده نصب کنند و چادر بر روی آن قرار گیرد دیرک . ۳ - آبله هایی که در دیگ آب جوشان یا در میان روغن جوشان بسبب پخته شدن گوشت بهم رسد . ۴ - جهش خون از رگ یا آب از آبدزدک یا سوراخ مشک و مانند آن. ۵ - ایجاد در دو وجع در اعضا .
قصبه ایست از اقلیم چهارم در شمال ابهر افتاده سی پاره دیه از توابع آنست هوایش سرد است

فرهنگ معین

(رَ ) (اِمصغ . ) ۱ - تیر کوچک . ۲ - ستون چادر و خیمه . ۳ - جهش خون از رگ یا آب از آبدزدک یا سوراخ مشک و مانند آن .

لغت نامه دهخدا

تیرک. [ رَ ] ( اِ مصغر ) تصغیرتیر است. ( برهان ) ( آنندراج ). مصغر تیر؛ یعنی تیر کوچک. ( ناظم الاطباء ). || تیر و رکن. وردنه. چوبک. شوبق ( معرب ). مرقاق. ( از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا ). رجوع به تیر تتماج و تیر نان در ذیل ترکیبهای کلمه تیر ( معنی دوم ) شود. || آبله هائی که در دیگ آب جوشان به سبب پخته شدن گوشت یا در میان روغن جوشان بهم میرسد و بخاری که از پاره شدن آبله دیگ شله و حلیم و هریسه و مانند آن می جهد. ( برهان )( از ناظم الاطباء ). || وجع را گویند. ( فرهنگ جهانگیری ). وجع که مانند سوزن و جوال دوز می خلیده باشد. ( فرهنگ رشیدی ). جستن درد و وجع هم هست در اعضاء. ( برهان ). دردی که مانند سوزن در اعضاء آدمی می خلد. ( ناظم الاطباء ). وجع را گویند که مانند سوزن و جوالدوز خلنده باشد. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
چون سنگ درون گرده گردد مدرک
از درد زند گرده چو تیرک ناوک
در گرده کس چو باد گردد مدرک
نافع باشد کمار و اسپوس و نمک.
یوسفی طبیب ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ).
رجوع به تیر کشیدن شود.

تیرک. [ رَ ] ( اِخ ) قصبه ای است از اقلیم چهارم در شمال ابهر افتاده سی پاره دیه از توابع آن است. هوایش سرد است... و آبش از همان کوهها برمی خیزد و به سفیدرود می ریزد. ( نزهةالقلوب ج 3 ص 66 ).

تیرک . [ رَ ] (اِ مصغر) تصغیرتیر است . (برهان ) (آنندراج ). مصغر تیر؛ یعنی تیر کوچک . (ناظم الاطباء). || تیر و رکن . وردنه . چوبک . شوبق (معرب ). مرقاق . (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تیر تتماج و تیر نان در ذیل ترکیبهای کلمه ٔ تیر (معنی دوم ) شود. || آبله هائی که در دیگ آب جوشان به سبب پخته شدن گوشت یا در میان روغن جوشان بهم میرسد و بخاری که از پاره شدن آبله ٔ دیگ شله و حلیم و هریسه و مانند آن می جهد. (برهان )(از ناظم الاطباء). || وجع را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). وجع که مانند سوزن و جوال دوز می خلیده باشد. (فرهنگ رشیدی ). جستن درد و وجع هم هست در اعضاء. (برهان ). دردی که مانند سوزن در اعضاء آدمی می خلد. (ناظم الاطباء). وجع را گویند که مانند سوزن و جوالدوز خلنده باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ) :
چون سنگ درون گرده گردد مدرک
از درد زند گرده چو تیرک ناوک
در گرده ٔ کس چو باد گردد مدرک
نافع باشد کمار و اسپوس و نمک .

یوسفی طبیب (از انجمن آرا) (از آنندراج ).


رجوع به تیر کشیدن شود.

تیرک . [ رَ ] (اِخ ) قصبه ای است از اقلیم چهارم در شمال ابهر افتاده سی پاره دیه از توابع آن است . هوایش سرد است ... و آبش از همان کوهها برمی خیزد و به سفیدرود می ریزد. (نزهةالقلوب ج 3 ص 66).


فرهنگ عمید

۱. [مصغرِ تیر] [قدیمی] تیر کوچک: چه چیز است آن رونده تیرکِ خُرد / چه چیز است آن پَلالَک تیغ بُران (رودکی۱: ۱۲۰ ).
۲. جهش خون از رگ یا آب از سرنگ، سوراخ مشک، و مانندِ آن.
۳. ‹دیرک› ستونی که در وسط چادر یا سراپرده برپا می شود و چادر بر روی آن قرار می گیرد، ستون خیمه.
* تیرک زدن: (مصدر لازم ) [قدیمی] جهیدن آب یا مایع دیگر از یک سوراخ ریز.

۱. [مصغرِ تیر] [قدیمی] تیر کوچک: ◻︎ چه چیز است آن رونده تیرکِ خُرد / چه چیز است آن پَلالَک تیغ بُران (رودکی۱: ۱۲۰).
۲. جهش خون از رگ یا آب از سرنگ، سوراخ مشک، و مانندِ آن.
۳. ‹دیرک› ستونی که در وسط چادر یا سراپرده برپا می‌شود و چادر بر روی آن قرار می‌گیرد؛ ستون خیمه.
⟨ تیرک زدن: (مصدر لازم) [قدیمی] جهیدن آب یا مایع دیگر از یک سوراخ ریز.


دانشنامه عمومی

تیرک (دماوند)، روستایی از توابع بخش رودهن شهرستان دماوند در استان تهران ایران است.
این روستا در دهستان آبعلی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۶ نفر (۴خانوار) بوده است.

فرهنگستان زبان و ادب

{pole} [مهندسی منابع طبیعی- محیط زیست و جنگل] رستنی چوبیِ بعد از مرحلۀ خال، با قطر برابر سینه بین ده تا سی سانتی متر
{purlin} [مهندسی عمران] تیر افقی که برای تحمل پوشش سقف های شیب دار به کار رود
{stringer} [حمل ونقل هوایی] سازه ای فرعی که موجب حفظ شکل ظاهری پوستۀ بال و بدنۀ هواگَرد می شود

گویش مازنی

/tirek/ چوب های عمودی به ارتفاع بلندی اتاق در دیواره های اتاق های چوبی & اشعه و پرتو آفتاب & چوب بلند خیش که به گردن حیوان وصل شود & شخص آبله رو & تگرگ & جوانه ی هر چیز مانند: غلات

چوب های عمودی به ارتفاع بلندی اتاق در دیواره های اتاق های ...


اشعه و پرتو آفتاب


چوب بلند خیش که به گردن حیوان وصل شود


شخص آبله رو


تگرگ


جوانه ی هر چیز مانند:غلات


واژه نامه بختیاریکا

بندهای نگهدارنده سیاه چادر
گدرنا

پیشنهاد کاربران

تیرک در زبان ترکی " دیرَک " نامیده می شود که تلفظ آن ( دیرَه ) یا ( دیرَی ) می باشد و معمولاً منظور از آن تیرهای چوبی سقف خانه ها می باشد. مثال" دیرَه کؤهنه دیر = تیرک کهنه است. دامین دیرَیی کؤهنه دیر. = تیرک سقف کهنه است.

در گفتار لری ( میانکوه ) :

تیر = تیر ِکمان، تیر نان پهن کردن ( وردنه )
تیره، تیرک= چوب های سقف خانه که از روی این دیوار به دیوار دیگر کشیده شده اند.

پسوند ( ک ) همیشه نشانه کوچکی نیست.
تیرک : تیر مانند
موشک : مانند موش، موش مانند
مترسک: ک پسوند اسم ساز



کلمات دیگر: